رودست

rudest

معنی

۱. بالادست.
۲. بالاتر و بهتر از کسی یا چیزی.
⟨ رودست خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] فریب خوردن.

جست‌وجوی دقیق

رودست

فرهنگ فارسی عمید

۱. بالادست.۲. بالاتر و بهتر از کسی یا چیزی.&lang; رودست خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] فریب خوردن.

رودست

جست‌وجوی هم‌آوا

رودپشت

رودپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 6هزارگزی جنوب غربی ساری و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ساری به شاهی . هوایی معتدل مرطوب دارد و در دامنه واقع است . سکنه ٔ آن

رودپشت

لغت‌نامه دهخدا

رودپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زوار شهرستان شهسوار، واقع در 11هزارگزی جنوب شرقی شهسوار و دو هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شهسواربه چالوس . در دشت واقع است و آب و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنه ٔ آن 295 تن

رودپشت

لغت‌نامه دهخدا

رودپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش واقع در 6هزارگزی خاور رضوانده و یک هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ انزلی . منطقه ای است جلگه ای و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنه ٔ آن 324 تن

رودپشت

لغت‌نامه دهخدا

رودپشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 20هزارگزی شمال آمل و یک هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کناره . دشت است و هوایی معتدل مرطوب دارد. سکنه ٔ آن 225 تن است .آب آن از رودخانه

رودپشت

لغت‌نامه دهخدا

رودپشت .[ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجار از بخش خمام شهرستان رشت واقع در 18هزارگزی خاور خمام و 6هزارگزی خشکبیجار. منطقه ای است جلگه ای و هوایی معتدل و مرطوب دارد. سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="ltr"

جست‌وجوی مشابه

رودستی

لغت‌نامه دهخدا

رودستی . [ دَ ] (اِ مرکب ) قسمی دستکش بی جای انگشتان . (یادداشت مؤلف ).

رودسته

fingerboard

واژه‌های مصوب فرهنگستان

قسمتی از ساز در اغلب بربط‏ها و سازهای کمانه‏ای که بر روی دسته قرار می‏گیرد و محل انگشت‏گذاری نوازنده است

رودست خوردن

لغت‌نامه دهخدا

رودست خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، فریفته شدن . گول خوردن . (یادداشت مؤلف ).

رودست زدن

لغت‌نامه دهخدا

رودست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، فریب دادن . گول زدن . رجوع به رودست خوردن شود.

رودست خوردن

گویش تهرانی

فریب خوردن،کلک خوردن

جست‌وجوی متن

برگ زدن

گویش تهرانی

رودست زدن

سور زدن

گویش تهرانی

رودست زدن

رکب خوردن

واژه‌نامه آزاد

رودست خوردن.

خام کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

گول زدن، فریبدادن، رودست زدن، اغفال کردن، غفلتزده کردن

آب پاکی

گویش تهرانی

آب شستن دست پس از غذا .()رودست کسی ریختن=اتمام حجت

جست‌وجوی هم‌آغاز

رودست خوردن

لغت‌نامه دهخدا

رودست خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، فریفته شدن . گول خوردن . (یادداشت مؤلف ).

رودست زدن

لغت‌نامه دهخدا

رودست زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، فریب دادن . گول زدن . رجوع به رودست خوردن شود.

رودستی

لغت‌نامه دهخدا

رودستی . [ دَ ] (اِ مرکب ) قسمی دستکش بی جای انگشتان . (یادداشت مؤلف ).

رودسته

fingerboard

واژه‌های مصوب فرهنگستان

قسمتی از ساز در اغلب بربط‏ها و سازهای کمانه‏ای که بر روی دسته قرار می‏گیرد و محل انگشت‏گذاری نوازنده است

رودست بلند شدن

گویش تهرانی

پیشی گرفتن

جست‌وجوی هم‌قافیه

فرودست

لغت‌نامه دهخدا

فرودست . [ ف ُ دَ ] (اِ مرکب ) خوانندگی و گویندگی را گویند که چند کس آوازها را با هم یکی کنند و کوک سازند و با دائره و امثال آن اصول نگاه دارند. (برهان ). || (ص مرکب ) زیردست . مادون . مقابل بردست و زبردست و بالادست . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی بود از

فرودست

لغت‌نامه دهخدا

فرودست . [ ف ُ دَ ] (اِخ ) ولایت بنگاله را گویند. (برهان ).

فرودست

فرهنگ فارسی عمید

۱. زیردست.۲. پست؛ زبون.

برودست

لغت‌نامه دهخدا

برودست . [ ب َ دَ ] (ص مرکب ) برومند. (ناظم الاطباء).

فرودست

فرهنگ فارسی معین

(فُ. دَ) (ص مر.) 1 - زیر دست . 2 - پست ، فرومایه .

درپیوند

بیشتر بدانید

رودست

rudest

معنی

جست‌وجوی دقیق

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی معین

گویش تهرانی

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

گویش تهرانی

جست‌وجوی متن

گویش تهرانی

گویش تهرانی

واژه‌نامه آزاد

فرهنگ مترادف و متضاد

گویش تهرانی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گویش تهرانی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین