پیروزگردلغتنامه دهخداپیروزگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) شهری که پیروزشاه عجم ساخته و اکنون بروجرد گردیده (اما گفته ٔ اخیر بر اساسی نیست ).
روزگردکلغتنامه دهخداروزگردک . [ گ َدَ ] (اِ مرکب ) آفتاب گردان . (ناظم الاطباء). گیاهی که با آفتاب گردد. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تَنّوم . (مهذب الاسماء). تنوم که خوردن ثمر آن با سپندان و آب کشنده ٔ اقسام کرمهاست . (از منتهی الارب ). گلی است که آنرا بهندی سورج مکهی گویند. (آنندراج ). || حر
روز گردلغتنامه دهخداروز گرد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء) (از مجموعه ٔ مترادفات ) (از فرهنگ شعوری ). یکی از نامهای آفتاب است . (از برهان قاطع) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ) : نه بی رای او گردد این روزگردنه بی امر او باشد این خواب و خورد. <p class="a
جحللغتنامه دهخداجحل . [ ج َ ] (ع اِ) آفتاب پرست و آن را حرباء نیزگویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرباء. (اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک که روزگرد گویند او را. (لغت خطی ). || سوسمار کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). سوسمار کلان بزرگ . (ذیل اقرب الموارد).
روزگردکلغتنامه دهخداروزگردک . [ گ َدَ ] (اِ مرکب ) آفتاب گردان . (ناظم الاطباء). گیاهی که با آفتاب گردد. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تَنّوم . (مهذب الاسماء). تنوم که خوردن ثمر آن با سپندان و آب کشنده ٔ اقسام کرمهاست . (از منتهی الارب ). گلی است که آنرا بهندی سورج مکهی گویند. (آنندراج ). || حر
پیروزگردلغتنامه دهخداپیروزگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) شهری که پیروزشاه عجم ساخته و اکنون بروجرد گردیده (اما گفته ٔ اخیر بر اساسی نیست ).
فیروزگردلغتنامه دهخدافیروزگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام شهر اردبیل ، و به معنی فیروزشهراست ، چه «گرد» به معنی شهر است و آن را جد انوشیروان بنا کرده است . و معرب آن فیروزجرد باشد. (برهان ).