روشندانلغتنامه دهخداروشندان . [ رَ / رُو ش َ ] (اِ مرکب ) منفذ و سوراخی که در خانه ها جهت روشنایی گذارند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ازغیاث اللغات ). روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد. (فرهنگ فارسی معین ) روزنه . (منتهی الارب ): سع
روشندانفرهنگ فارسی عمید۱. جایی که در آن چراغ بگذارند؛ روشنیدان؛ چراغدان.۲. تابدان.۳. روزنی که نور از آن داخل میشود.
روشنیدگانواژهنامه آزادروشن شدگان-به کمال رسیدگان-افرادی که از طریق جستجوی درونی و عرفانی به روشنی و آگاهی می رسند
سعرارةلغتنامه دهخداسعرارة. [ س ِ رَ ] (ع اِ) صبح . || شعاع آفتاب . داخل روشندان که به فارسی گرد آفتاب است . (منتهی الارب ).
روزنةلغتنامه دهخداروزنة. [ رَ زَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب روزن . (از معرب جوالیقی ). ج ، رَوازِن . (اقرب الموارد ذیل رزن ). دریچه و تابدان و روشندان . (ناظم الاطباء).
نسیرملغتنامه دهخدانسیرم . [ ن َ رَ ] (اِ) نسر. (برهان قاطع). نسار. (ناظم الاطباء). جائی باشد که آفتاب بر آن کمتر تابد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جائی که آفتاب نتابد. (جهانگیری ) (از سروری ) (از ناظم الاطباء). با نسر و نسار قیاس شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || بعضی گویند نسیرم جائی است که
بانصرلغتنامه دهخدابانصر. [ ص ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بابلسر شهرستان بابل است . این دهستان در شمال شهر بابل واقع است و از طرف شمال بدهستان حومه ٔ بابلسر و از جنوب بدهستان بیشه از خاور به رودخانه ٔ تالار از باختر برودخانه ٔ بابل محدود است . هوای دهستان مانند سایر نقاط دشت مازندران مع
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ایم :- <span class="hl"