روعتلغتنامه دهخداروعت . [ رَ ع َ ] (ع مص )روعة. خوف و ترس . (غیاث اللغات ) : چون چشم ناصرالدین بر طلعت ملک افتاد روعت ملک و شکوه پادشاهی زمام اختیار از دست او بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 104). و رجوع به روعة شود. || بهره ای از زیبایی
رواعدلغتنامه دهخدارواعد. [رَ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعِدة. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (ناظم الاطباء). رجوع به راعدة شود.- ذات الرواعد ؛ داهیة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). بلا و سختی . (ناظم الاطباء).
روحاتلغتنامه دهخداروحات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَوْحة. (از اقرب الموارد). بوهای خوش . || بادهای خنک . || آسایشها وخوشیها. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به رَوْحة شود.
روحیاتلغتنامه دهخداروحیات . [ حی یا ] (ع ص نسبی ) ج ِ روحیة، آنچه منسوب و متعلق به روح باشد. رجوع به روحیة و فرهنگ رازی شود. || در تداول کنونی به معنی مجموعه ٔ اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود.
رعودلغتنامه دهخدارعود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رعد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به رعد شود.
استنکاللغتنامه دهخدااستنکال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عقوبت کردن : شیخ جلیل احمدبن الحسن بهرات رسید و روعت حکم و هیبت امر او ظلم را دست بربست و رایت ظلمه نگونسار کرد، هر آنچه در ایام هرج و مرج از دخل و خرج اندوخته بودند و باختذال و استنکال فراهم آورده ، از ایشان بستد بلطف و عن
مقادیرلغتنامه دهخدامقادیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مقدار. (دهار) (اقرب الموارد). اندازه ها. (غیاث ).مقدارها. اندازه ها. پیمانه ها. (ناظم الاطباء) : و هرکه مقادیر داند معلوم او باشد که کسی را چند مال باید تا غله ٔ او این مقدار باشد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). خطی که از خطاطان آموخت