روغانلغتنامه دهخداروغان . [ رَ وَ ] (ع مص ) رَوغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روباه بازی کردن . (المصادربیهقی ) : اهل غور چون حال روغان و مداهنت او بدانستند... (تاریخ جهانگشای جوینی ). و رجوع به روغ شود.
روغنفرهنگ فارسی عمید۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛ روغن چراغ.⟨ روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و پیه گاو و گوسفند تهیه میشود.⟨ روغن خاکستری: روغنی مرکب از یک
روغنلغتنامه دهخداروغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادام و زیتون و کرچک و جزء آن . دهن . (ناظم الاطباء). آنرا از دوغ گوسفند وگاو و امثال
رواغلغتنامه دهخدارواغ . [ رَ ] (ع اِمص ) پویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از مصدررَوغ و رَوَغان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به روغ و روغان شود. || فراوانی . خصب . (از معجم متن اللغة). ریاغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رجوع به ریاغ شود.
روغلغتنامه دهخداروغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الاطباء). میل به دل یا عام است . قال اﷲ تعالی : فراغ الی اهله . (قرآن 26/51). (ناظم الاطباء). میل کردن و گریخ
مداهنتلغتنامه دهخدامداهنت . [ م ُ هََ ن َ ] (از ع اِمص ) چرب زبانی . خوشامد. (غیاث اللغات ). چاپلوسی . خوشامدگوئی . رجوع به مداهنه شود : مداهنت را با هوا موافقت باشد و نصیحت را مخالفت . (کشف المحجوب ). || سهل انگاری . آسان گیری . ماست مالی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مدا
اسغرلغتنامه دهخدااسغر. [ اُ غ ُ ] (اِ) سیخول را گویند، و آن جانوری است که خارهای ابلق مانند سیخها بر بدن دارد و چون کسی قصد او کند خود را چنان تکانی میدهد که آن سیخها ازبدن او جسته بر آن کس میخورد و در تن او می نشیند، وگویند هرچند او را بزنند فربه تر شود. (از برهان ) (جهانگیری ). اشغر. سغر. س
دروغانلغتنامه دهخدادروغان .[ دُ ] (اِ) جمع دروغ است . ولی در بیت زیر از مولوی به معنی دروغگویان و کاذبان آمده است . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ). ناراستان . مظاهر کذب : بر دروغان جمع می آید دروغ الخبیثات للخبیثین زد فروغ .مولوی .
علی کوه دروغانلغتنامه دهخداعلی کوه دروغان . [ ع َ ی ِ هَِ دُ ] (اِخ ) (سپه سالار...) از سرداران سپاه سلطان محمد خوارزمشاه و مشهور به «دروغینی » یا«کوه دروغان » بوده است . رجوع به علی دروغینی شود.