رومهلغتنامه دهخدارومه . [ م َ ] (اِخ ) مسقطالرأس ندایه پدرمادر یهویاکیم بود و کاندر بر آن است که همان رومیه ای است که در شمال سامره واقع و دیگری بر اینکه همان رومه می باشد که در نزدیکی حبرون است . (از قاموس کتاب مقدس ).
رومهلغتنامه دهخدارومه . [ م َ / م ِ ] (اِ) موی اندام . (ناظم الاطباء) (از برهان ). موی اندام نهانی . (یادداشت مؤلف ). رنبه . (از شرفنامه ٔ منیری ). موی زهار. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : شد جای جای ریخته از نن
رومهلغتنامه دهخدارومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 219 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رومهفرهنگ فارسی عمید= رمکان: ◻︎ شد جایجای ریخته از ننگ روی او / ریشی که ننگ دارد از او رومهٴ زهار (سوزنی: ۴۱).
رومةلغتنامه دهخدارومة. [ م َ ] (ع اِ) سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم که بدان پر تیر چسبانند. (منتهی الارب ). || لغتی است در رؤمة. (منتهی الارب ). رجوع به رؤمة شود.
رومیةلغتنامه دهخدارومیة. [ می ی َ ] (اِخ ) رومیَة. کشور روم . رومیةالصغری و رومیةالکبری ؛ که رومیةالصغری آسیای صغیر است و رومیةالکبری ایتالیاست . (از یادداشت مؤلف ).نامی است که عرب به کشور روم قدیم (روم شرقی و روم غربی ) اطلاق کرده . (فرهنگ فارسی معین ). || قسطنطنیه . استانبول . (یادداشت مؤل
رومیةلغتنامه دهخدارومیة. [ می ی َ ] (اِخ ) رومیه . نام یکی از شهرهای مداین که ویران شده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). رومیة المدائن . در فارسی رومیه گویند. (یادداشت مؤلف ). رومیه یا رومیه ٔ مدائن ، گویند آنرا اسکندر ذوالقرنین کرد به صورت انطاکیه . (ابن خلکان در ترجمه ٔ حال
پرومهلغتنامه دهخداپرومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام شهری در بیرمانی در ساحل چپ ایرااوادی است و در حدود 30 هزار تن سکنه دارد.
ابن رومیهلغتنامه دهخداابن رومیه . [ اِ ن ُ می ی َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمد اشبیلی (561-637 هَ .ق .). طبیب و گیاه شناس و محدث . مولد اشبیلیه ، او برای معاینه ٔ نباتات و تکمیل فن خود به مصر و شام و عراق و حجاز سفر کرد. در مصر
بئر رومهلغتنامه دهخدابئر رومه .[ ب ِءْ رِ م َ ] (اِخ ) نام چاهی بوده است در مدینه که نصف آن را عثمان به 35 هزار درهم خریداری و وقف برمسلمانان نمود و صاحب آن دوباره آن را از عثمان خریده و تمام آن را یکجا وقف کرد. (از معجم البلدان ).
رومةلغتنامه دهخدارومة. [ م َ ] (ع اِ) سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم که بدان پر تیر چسبانند. (منتهی الارب ). || لغتی است در رؤمة. (منتهی الارب ). رجوع به رؤمة شود.
رنبلغتنامه دهخدارنب . [ رُمْب ْ ] (اِ) موی زهار. (برهان ) (آنندراج ). رنبه . رمکان . روم . رومه . (برهان ).
رملغتنامه دهخدارم . [ رُ ] (اِ) موی زهار آدمی باشد. رمکان . (برهان ) (آنندراج ). رنب . رنبه . روم . رومه . (برهان ).
شارل بورومهلغتنامه دهخداشارل بورومه . [ ب ُ رُ م ِ ] (اِخ ) (مقدس ) . اسقف اعظم میلان . وی بسال 1538 م . تولد و بسال 1584 م . وفات یافت . در اصلاح مذهب کاتولیک همکاری داشت . بر اثر فداکاری هایی که در سال بروز طاعون نشان داد شهرت یاف
پرومهلغتنامه دهخداپرومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام شهری در بیرمانی در ساحل چپ ایرااوادی است و در حدود 30 هزار تن سکنه دارد.
ارومهلغتنامه دهخداارومه . [ اَ م َ / م ِ ] (اِ) علفی که اشخار از آن حاصل شود. شخار. اشنان . اشنه . اشنان القصارین . غاسول رومی .
استرومهلغتنامه دهخدااسترومه . [ اِ ت ِم َ ] (اِخ ) نام دیگر آن قره صو. رودخانه ای است در روم ایلی از کوههای بالکان واقع در بلغارستان و طرف مغرب صوفیه سرچشمه گرفته در فاصله ٔ نزدیک به دو ساعت راه از شمال کوستندیل بعد از آنکه نهر بانیة بدان پیوندد بجانب جنوب جریان یافته به ولایت سالونیک داخل می شو
اکرومهلغتنامه دهخدااکرومه . [ اُ م َ ] (ع اِمص ) اکرومة. اکرومت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اکرومة شود.