روچهلغتنامه دهخداروچه . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا واقع در 25هزارگزی باختر سمیرم و 10هزارگزی راه مالرو چهارراه به سمیرم . دارای 100 تن سکنه است که مذهب تشی
روچهلغتنامه دهخداروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) غوره ٔ خرما و خرمای پیش رس . (ناظم الاطباء). || در تداول مردم جنوب خراسان (گناباد) بر میوه ٔ پیشرس مانند انگور و شفتالو و جز اینها اطلاق میشود. انگور خام و ناپخته . (از شعوری ).
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
راوچهلغتنامه دهخداراوچه . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) نوعی از انگور. (از برهان ) (آنندراج ) (ازانجمن آرا): قَشَم ؛ غوره ٔ سپید و راوچه و جز آن که شیرین میشود و پیش از رسیدن خورند و بدان مزه گیرند.(منتهی الارب ). || در تداول گناباد خراسان تلفظ کلمه «روچه » است و بر انگور
روجلغتنامه دهخداروج . (اِ) بر وزن و معنی روز است که بعربی نهار خوانند. (برهان قاطع). بمعنی روز است و در لغت تبری و دری جیم با زاء تبدیل می یابد، و رازی را که منسوب به شهر ری است راجی گویند. (آنندراج ) : به شهر ری به منبر بر یکی روج همی گت واعظک زین هرزه لایی <
پیشرسلغتنامه دهخداپیشرس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آنکه از همگان زودتر رسد. زودرس . آنکه جلوتر از دیگران درآید. آنکه قبل از همه واصل گردد : بمنزل رسداز همه پیشتربود عزت پیشرس بیشتر. هاتفی . || جوان .
دندان کروچهلغتنامه دهخدادندان کروچه . [ دَ ک ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دندان غرچه . دندان قرچه . جغجغه ٔ دندان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندان غرچه شود.
ساروچهلغتنامه دهخداساروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) ظاهراً چیزی باشد که مثل قمقمه ها بود، و اغلب که لغت روم است . (بهار عجم ) (آنندراج ). اشتینگاس نیز با شک و تردید بمعنی کاسه ٔ چوبی آورده ولی در بیت زیر این معنی را نمیدهد : ز قیسی و آلو
دندان کروچهفرهنگ فارسی عمید۱. فشرده شدن و ساییده شدن دندانها به یکدیگر و صدا کردن آنها از شدت خشم و غضب یا درد و عذاب.۲. (پزشکی) تشنج در عضلات فک بهسبب درد و مرضی در موقع خواب که باعث بههم سوده شدن دندانها و صدا کردن آنها میشود.
باروچهلغتنامه دهخداباروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) پاروچه . نوعی از ظرفی یا آوندی است که در آن گل و لای میبرند. (آنندراج ) (دِمزن ) . آوندی که در آن گل می کشند. گل کش . (ناظم الاطباء).