رژیملغتنامه دهخدارژیم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) طرز. قاعده . روش . (فرهنگ فارسی معین ). || طرز خوراک و پرهیز طبق دستور پزشک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).- تحت رژیم بودن ؛ به دستور پزشک غذا خوردن . رژیم گرفتن . رژیم داشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب ر
رژیمفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) نوع حکومت.۲. طرز؛ قاعده؛ روش؛ هنجار.۳. برنامۀ غذایی خاص برای افزایش یا کاهش وزن یا معالجۀ بعضی بیماریها.
رژیمفرهنگ فارسی معین(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - حکومت ، نوع حکومت . 2 - دستورالعمل برای غذا خوردن . 3 - طریقه ، روش ، قاعده .
رژیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. نظام ۲. ترتیب، روش، سبک، طرز ۳. احتماء، برنامهغذایی، پرهیز ۴. خوشه ≠ ناپرهیزی
رژیمشناسdietician, dietitianواژههای مصوب فرهنگستانکسی که بر پایۀ اصول علم تغذیه برای افراد و گروهها برنامۀ غذایی تدوین کند
رژیمشناسیdieteticsواژههای مصوب فرهنگستانتدوین برنامۀ غذایی برای افراد بیمار یا سالم بر پایۀ اصول علم تغذیه
رژیم کتونزاketogenic diet, high fat dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی با مقدار زیاد چربی و حداقل میزان پروتئین و کربوهیدرات
رژیم قندِخونپاlow glycemic index dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که هدف آن پایین آوردن شاخص قند خون است
رژیم قومیethnic dietواژههای مصوب فرهنگستانروش تغذیه و غذاهای خاص یک قومیت یا فرهنگ یا منطقۀ جغرافیایی
تجویز رژیمdiet prescriptionواژههای مصوب فرهنگستانتعیین نوع و مقدار و بافت و بسامد خوردن غذا برای یک فرد