رکضلغتنامه دهخدارکض . [ رَ ] (ع مص ) لگد زدن کسی شتر را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپای زدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). || پای جنبانیدن و منه : ارکض برجلک ؛ یعنی بجنبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب . (آنندراج ). پای جنبانیدن . || اسب تاختن . (غیاث اللغات ). راندن و
رقتلغتنامه دهخدارقت . [ رِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) نرمی و ملایمی . (غیاث اللغات ). نرمی و تنکی و نازکی و باریکی و دقت . (ناظم الاطباء). تنکی . نرم و تنک گردیدن . گشادگی . نرمی . دقت . نازکی . نقیض خثور. مقابل غلظت . مقابل سطبری . (یادداشت مؤلف ).- رقت قلب ؛ نرم دلی و
رقدلغتنامه دهخدارقد. [ رَ ] (اِخ ) کوهی است که سنگ آسیا از وی گیرند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام کوهی و یا نام یک وادی است در بلاد قیس . (از معجم البلدان ).
رقدلغتنامه دهخدارقد. [ رَ ] (ع مص ) خفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خواب کردن . بخفتن . به خواب شدن . (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رقدلغتنامه دهخدارقد. [ رُق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راقد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ راقد به معنی خوابنده . (آنندراج ). رجوع به راقد شود.
رکضةلغتنامه دهخدارکضة. [ رَ ض َ ] (اِخ ) از اسماء زمزم است . (از معجم البلدان ). رکضة جبرئیل ، از اسماء زمزم است . (مهذب الاسماء). رجوع به زمزم شود.
رکضاتلغتنامه دهخدارکضات . [ رَک َ ] (ع اِ) دوانیدنهای اسب . و جنبانیدنیهای پا بجهت مهمیز زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ رکضت (رکضة). (فرهنگ فارسی معین ).
رکضتلغتنامه دهخدارکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه
رکضةلغتنامه دهخدارکضة. [ رَ ض َ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) آنندراج . || (اِمص ) جنبش و منه قولهم : هو لایرکض المحجن ؛ ای لایدفع عن نفسه . (منتهی الارب ). جنبش . (آنندراج ). جنبش و حرکت . (از اقرب الموارد). || دفعت و حرکت . (از اقرب الموارد). دفعه و یکبار حرکت دادن پای . (ناظم الاطباء).
مرکوضلغتنامه دهخدامرکوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رکض . رجوع به رکض شود. || فرس مرکوض ؛ اسب دوانیده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رکضةلغتنامه دهخدارکضة. [ رَ ض َ ] (اِخ ) از اسماء زمزم است . (از معجم البلدان ). رکضة جبرئیل ، از اسماء زمزم است . (مهذب الاسماء). رجوع به زمزم شود.
رکضاتلغتنامه دهخدارکضات . [ رَک َ ] (ع اِ) دوانیدنهای اسب . و جنبانیدنیهای پا بجهت مهمیز زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ رکضت (رکضة). (فرهنگ فارسی معین ).
رکضتلغتنامه دهخدارکضت .[ رَ ض َ ] (ع اِمص ) حرکت . (از یادداشت مؤلف ). جنبش . حرکت . ج ، رکضات . (فرهنگ فارسی معین ) : ازمقام خویش به آیت رکضت بر سر او تاخت و او را منزعج از آن خطه بیرون انداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). در مقدمه
رکضةلغتنامه دهخدارکضة. [ رَ ض َ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) آنندراج . || (اِمص ) جنبش و منه قولهم : هو لایرکض المحجن ؛ ای لایدفع عن نفسه . (منتهی الارب ). جنبش . (آنندراج ). جنبش و حرکت . (از اقرب الموارد). || دفعت و حرکت . (از اقرب الموارد). دفعه و یکبار حرکت دادن پای . (ناظم الاطباء).
مرکضلغتنامه دهخدامرکض . [ م ِ ک َ ] (ع اِ) فروزینه . (منتهی الارب ). مسعر و وسیله ای که بدان آتش را افروزند. (از اقرب الموارد). || کنار و جانب و بازوی قوس . (از اقرب الموارد). و رجوع به مرکضة و مرکضتان شود.