رکودلغتنامه دهخدارکود. [ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده که پیوسته شیر دهد و قطع نکند. || کاسه ٔ پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رکودلغتنامه دهخدارکود. [ رُ ] (ع مص ) راست ایستادن ترازو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از اقرب الموارد). ایستادن ترازو. (تاج المصادربیهقی ) (از المصادرزوزنی ). || آرمیدن و برجای بودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ایستادن . آسودن . (فرهنگ فارسی معین ). آرمیدن قوم از آمد و شد در شب .
رکوددیکشنری عربی به فارسیمرداب , باريکه اب , جاي دورافتاده , زمين باتلا قي , کاهش فعاليت , رکود , دوره رخوت , افت , ريزش , يکباره پايين امدن يا افتادن , يکباره فرو ريختن , سقوط کردن , خميده شدن
رکودفرهنگ فارسی عمید۱. آرام گرفتن؛ ساکن شدن؛ برجای بودن؛ ایستادن مثل ایستادن آب یا باد.۲. بازایستادن.
رقودلغتنامه دهخدارقود. [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راقِد. قوله تعالی : و تحسبهم ایقاظاً و هم رقود. (قرآن 18/18). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). ج ِ راقد. خفتگان . (از ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" dir
رقودلغتنامه دهخدارقود. [ رُ ] (ع مص ) رَقد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به خواب شدن . (منتهی الارب ). خواب کردن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). خفتن . (از ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 53) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). رجوع به رقد شود.<
رکوضلغتنامه دهخدارکوض . [ رَ ] (ع ص ، اِ) کمان زودتیرانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
یرقودلغتنامه دهخدایرقود. [ ی َ ] (ع ص ) مرد بسیارخواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد پرخواب . (ناظم الاطباء).
رکودـ تورمstagflationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی ناشی از رشد اقتصادی پایینتر از توان بالقوۀ اقتصاد و تورمی بالاتر از تورم ناشی از افزایش طبیعی قیمتها در اقتصاد
رکودـ تورمstagflationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی ناشی از رشد اقتصادی پایینتر از توان بالقوۀ اقتصاد و تورمی بالاتر از تورم ناشی از افزایش طبیعی قیمتها در اقتصاد