ریمیالغتنامه دهخداریمیا. (اِ) یکی از علوم خفیه و از علوم خمسه ٔ محتجبه ٔ قدماست . علم شعبده . (فرهنگ فارسی معین ). یکی از علوم خفیه است . (یادداشت مؤلف ). نام علمی است که از آن در هرجا که خواهند در یک لحظه بروند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به شعبده شود.
ریمیافرهنگ فارسی عمیدعلمی که بهوسیلۀ آن میتوان چیزی را خلاف واقع و غیر از آنچه هست نمایش داد؛ نوعی شعبده.
ریمیاواژهنامه آزادریمیا یکی از پنج علم خفی است که از استخدام قوای مادی برای دست یابی به آثاری خارقالعاده سخن میگوید. آن را «شعبده» نیز گفتهاند. ریمیارابایدازاستادان آن آموخت.استادان ریمیا به اسرارکارخودوهمه طالبان آن میتوانندآگاه گردند.رازمشترک علوم خفیه وابستگی مخلوقات به هم وبه خالق است. برای آموختن ریمیامثل سای
از گرما بیهوش شده بودم (/ از گرما از هوش رفته بودم).گویش اصفهانی تکیه ای: az garmâ vihuš geluwabâɂun. طاری: az garmâ höš-vâ bešdaboyun. طامه ای: az garmâ vihuš vebeɹabeɹon. طرقی: az garmâ bihöš bebiyaboyo. کشه ای: az garmâ bihöš bebiyaboyo. نطنزی: az garmâ bihuš babiyabiyon.
رمایالغتنامه دهخدارمایا. [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَمی ّ. ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قطعه های کوچک ابر یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار که از ابرهای بعد از تخفیف گرما و پائیز باشد. (از اقرب الموارد). || ج ِ رَمیّة، بمعنی شکار به تیر افکنده . (از منتهی الارب ). ش
رمگالغتنامه دهخدارمگا. [ رَ م َ] (هزوارش ، اِ) بلغت زندو پازند اسب مادیان را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
کله سرفرهنگ فارسی عمیدکلمهای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده.
پنج پوشیدهفرهنگ فارسی معین( ~. دِ) (اِمر.) خمسة محتجبه است و آن پنج علم است : اول کیمیا، دوم لیمیا، سوم سیمیا، چهارم ریمیا، پنجم هیمیا.
پنج پوشیدهلغتنامه دهخداپنج پوشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پارسی خمسه ٔ محتجبه است و آن پنج علم است ، اول کیمیا دوم لیمیا سوم سیمیا چهارم ریمیا پنجم هیمیا. (آنندراج ).
پنجه ٔ پوشیدهلغتنامه دهخداپنجه ٔ پوشیده . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کیمیا و لیمیا و هیمیا و سیمیا و ریمیا. خمسه ٔ محتجبه .
خفیةلغتنامه دهخداخفیة. [ خ َ فی ی َ ] (ع اِ) چاه . ج ، خفایا، خفیات . || بیشه ٔ انبوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : به خفیه ؛ او را نوعی جنونست . || آسیب و مضرت دیو و پری . خافیه