رینلغتنامه دهخدارین . (ع اِ) ریم وزنگ . ریم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زنگ که در شمشیر و آینه می افتد. (از المعرب جوالیقی ذیل ص 159).
رینلغتنامه دهخدارین . (اِ) چرکی باشد که از جراحت رود و... و اصح ریم است . (از انجمن آرا). ریم . زنگ . چرک . (ناظم الاطباء). رجوع به ریم شود.
رینلغتنامه دهخدارین . (اِخ ) شهرکی است [ از سودان ] به حد مغرب نزدیک و این مردمانی بسیارزرند. (حدود العالم ).
رینلغتنامه دهخدارین . [ رَ ] (ع اِ) گناه و عیب و ریمناکی . و در اصل چیزی است که بر دل چیره می شود وقساوت دل را فرا می گیرد و همه گناه بعد از گناه مرتکب می شود. (از اقرب الموارد). حجابی است بردل که کشف آن جز به ایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است . (ازفرهنگ مصطلحات عرفاء چ سجادی ). رجوع به ر
رینگ روغن پیستونoil control ring, oil scraper ring, scraper ring, oil ringواژههای مصوب فرهنگستانرینگی که در پایینترین شیار پیستون قرار دارد و مانع از نفوذ روغن به محفظۀ احتراق میشود و در حرکت روبهپایین پیستون، روغن را از دیوارۀ سیلندر پاک میکند متـ . حلقۀ روغن پیستون، رینگ روغن، حلقۀ روغن
دهانۀ رینگpiston ring end gap, piston ring gap, ring gapواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ بین دو سر رینگ پیستون متـ . دهانۀ حلقه
رینگ پیستونpiston ring, ring 2واژههای مصوب فرهنگستانهریک از حلقههای فلزی که در یکی از شیارهای روی دیوارۀ خارجی پیستون قرار دارد تا از نفوذ روغن به محفظۀ احتراق یا درزبندی محفظۀ احتراق جلوگیری کند متـ . حلقۀ پیستون
رینگ پیستون مهارشدهpinned piston ring, pinned ringواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رینگ پیستون که با استفاده از مهار رینگ پیستون از حرکت چرخشی آن در داخل شیار پیستون جلوگیری میکنند متـ . حلقۀ پیستون مهارشده
رینگ تراکم پیستونpiston compression ring, compression ringواژههای مصوب فرهنگستانرینگی که در بالاترین شیار پیستون قرار دارد و سبب آببندی محفظۀ احتراق و انتقال حرارت از پیستون به بدنۀ سیلندر میشود متـ . حلقۀ تراکم پیستون، رینگ تراکم، حلقۀ تراکم
ریناتلغتنامه دهخدارینات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَینَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رینة شود.
رینگلغتنامه دهخدارینگ . (انگلیسی / فرانسوی ، اِ) زمین مربع که در آنجا دو بوکس باز باهم مسابقه دهند. (فرهنگ فارسی معین ). || رینگهای پیستون (در اتومبیل ) حلقه های چدنی هستند که در اطراف پیستون در شیارهای مخصوص برای استحکام پیستون به سیلندر قرار داده شده اند. ه
رینولغتنامه دهخدارینو. [ ن ُ] (اِخ ) خاورشناس نامی فرانسه که درباره ٔ زبان و ادبیات شرق به ویژه عربی استاد و متصدی کتب خطی عربی کتابخانه ٔ ملی پاریس بود. وی عهده دار تدریس زبان عربی در مدرسه ٔ زبانهای شرقی بود و بعد به ریاست آنجا رسید. رینو کتابهای چندی رااز تازی به فرانسه برگردانید. از آن جم
رینولدزلغتنامه دهخدارینولدز. [ رِ نُل ْ ] (اِخ ) جوشوا (سر). نقاش و صورت ساز انگلیسی (1723 - 1792 م .). وی از مجددان نهضت هنری قرن 18 م . انگلستان است . او به ایتالیا سفر کرد و پس ازمطالعه ٔ تاب
رینهلغتنامه دهخدارینه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش لاریجان شهرستان آمل . 1800 تن سکنه دارد. آب آن ازچشمه سار و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و حبوب و میوه است . در تابستان عده ای از تهران و مازندران به این ده می آیند. از ادارات دولتی بخشداری ، بهداری
ریناتلغتنامه دهخدارینات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَینَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رینة شود.
رینگلغتنامه دهخدارینگ . (انگلیسی / فرانسوی ، اِ) زمین مربع که در آنجا دو بوکس باز باهم مسابقه دهند. (فرهنگ فارسی معین ). || رینگهای پیستون (در اتومبیل ) حلقه های چدنی هستند که در اطراف پیستون در شیارهای مخصوص برای استحکام پیستون به سیلندر قرار داده شده اند. ه
رینولغتنامه دهخدارینو. [ ن ُ] (اِخ ) خاورشناس نامی فرانسه که درباره ٔ زبان و ادبیات شرق به ویژه عربی استاد و متصدی کتب خطی عربی کتابخانه ٔ ملی پاریس بود. وی عهده دار تدریس زبان عربی در مدرسه ٔ زبانهای شرقی بود و بعد به ریاست آنجا رسید. رینو کتابهای چندی رااز تازی به فرانسه برگردانید. از آن جم
رینولدزلغتنامه دهخدارینولدز. [ رِ نُل ْ ] (اِخ ) جوشوا (سر). نقاش و صورت ساز انگلیسی (1723 - 1792 م .). وی از مجددان نهضت هنری قرن 18 م . انگلستان است . او به ایتالیا سفر کرد و پس ازمطالعه ٔ تاب
رینهلغتنامه دهخدارینه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش لاریجان شهرستان آمل . 1800 تن سکنه دارد. آب آن ازچشمه سار و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و حبوب و میوه است . در تابستان عده ای از تهران و مازندران به این ده می آیند. از ادارات دولتی بخشداری ، بهداری
داهرینلغتنامه دهخداداهرین . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ داهر. ابدالاَّبدین : لاآتیه دهر الداهرین ؛ نخواهم آمد او را گاهی . (منتهی الارب ).
رباط شورینلغتنامه دهخدارباط شورین . [ رُ طِ ش ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 570 تن . آب ده از چشمه و رودخانه تأمین میشود و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات و حبوب و لبنیات و انگور، و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه اتومبیل رو دارد.
دره زرینلغتنامه دهخدادره زرین . [ دَرْ رَ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد با
درینلغتنامه دهخدادرین . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 63هزارگزی خاور مسکون و 30هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بم به سبزواران . مزارع باریکو، باغ لولیا، باغ حاجی ، زین الدین ، باغ نو، با
درینلغتنامه دهخدادرین . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 37هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه مشهد به قوچان ، با 303 تن سکنه . آب آن از قنات و راه اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیا