ریهلغتنامه دهخداریه . [ رَی ْه ْ ] (ع مص ) ناپدیدشدن سراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نمودن و ناپدیدشدن : راه السراب . (منتهی الارب ). || آمدن و رفتن مرد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان ).
ریهلغتنامه دهخداریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران . دارای 186 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و صیفی و انگور و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ریهلغتنامه دهخداریه . [ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ریة. رئة. شش . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (دهار). عضوی است غیرحساس . (از قانون ابن سینا چ تهران ص 72). شش . سحر.ریتین ، تثنیه ٔ آن است . جگر سفید. سل . (یاد
ریهلغتنامه دهخداریه .(اِ) خاک شور. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). || شوره . (ناظم الاطباء)(برهان ) (آنندراج ). || (اِمص ) افتادگی و بیچارگی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ).
ریهفرهنگ فارسی عمیدهریک از دو عضو اصلی تنفس در بدن پستانداران که داخل قفسۀ سینه قرار دارد؛ شُش؛ جگرسفید.
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه اصلیmajor roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که با توجه به عرض آن یا حجم یا سرعت حرکت وسایل نقلیه بر دیگر راهها اولویت دارد
ریهانیدنلغتنامه دهخداریهانیدن . [ دَ ] (مص ) ویران کردن . خراب نمودن . ویرانه ساختن . (ناظم الاطباء). ویران کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).
ریهانیدهلغتنامه دهخداریهانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) خراب کرده . ویران ساخته . (آنندراج ) (برهان ). ویران کرده . (انجمن آرا).
ریهقانلغتنامه دهخداریهقان . [ رَ هَُ ] (ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به زعفران شود.
ریههلغتنامه دهخداریهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) پادشاه . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 21) (از فرهنگ اوبهی ).
ریهیدنلغتنامه دهخداریهیدن . [ دَ ] (مص ) افتادن و ساقط شدن . (ناظم الاطباء). افتادن . (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ): تهویر؛ بریهیدن چیزی . انهیار؛ ریهیده شدن . انقیاض ؛ ریهیده شدن . انبشاق ؛ ریهیده شدن بند آب . (المصادر زوزنی ). || لغزیدن . (ناظم الاطباء). || ریختن خاک نرم و جز آن از بلندی . (
ریتینلغتنامه دهخداریتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) دو ریه .تثنیه ٔ ریه . دو شش . دو سل . هردو شش . دو فلقه ٔ راست و چپ ریه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریه و شش شود.
ریهانیدنلغتنامه دهخداریهانیدن . [ دَ ] (مص ) ویران کردن . خراب نمودن . ویرانه ساختن . (ناظم الاطباء). ویران کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).
ریهانیدهلغتنامه دهخداریهانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) خراب کرده . ویران ساخته . (آنندراج ) (برهان ). ویران کرده . (انجمن آرا).
ریهقانلغتنامه دهخداریهقان . [ رَ هَُ ] (ع اِ) زعفران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به زعفران شود.
ریههلغتنامه دهخداریهه . [ هََ / هَِ ] (اِ) پادشاه . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 21) (از فرهنگ اوبهی ).
ریهیدنلغتنامه دهخداریهیدن . [ دَ ] (مص ) افتادن و ساقط شدن . (ناظم الاطباء). افتادن . (شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ): تهویر؛ بریهیدن چیزی . انهیار؛ ریهیده شدن . انقیاض ؛ ریهیده شدن . انبشاق ؛ ریهیده شدن بند آب . (المصادر زوزنی ). || لغزیدن . (ناظم الاطباء). || ریختن خاک نرم و جز آن از بلندی . (
داوریهلغتنامه دهخداداوریه . [ ] (اِخ ) نام خطه ای میان سیبری و چین و مشترک میان سیبری و منچوری در آسیای مرکزی . (قاموس الاعلام ترکی ).
داوریهلغتنامه دهخداداوریه . [ وَ ری ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . در سی هزارگزی شمال خاور کدکن و پنجهزارگزی شمال خاوری چینک کلاغ . دارای 110 سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس با
گریهلغتنامه دهخداگریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ سخت . حَنین ؛ گریه در بینی . (منتهی الارب ) : بمیرد چو
دبوریهلغتنامه دهخدادبوریه . [ دَب ْ بو ری ی َ ] (اِخ ) شهریست نزدیک طبریه . (منتهی الارب ). در ناحیه ٔ اردن بنزدیکی دریاچه ٔ طبریه قصبه ای است . (قاموس الاعلام ترکی ). از اعمال اردن است بحدود طبریه . (معجم البلدان ).
دثاریهلغتنامه دهخدادثاریه . [ دِ ری ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ...) سال سوم نزول قرآن بمکه . در این سال سوره های مدثر، مزمل ، جن ، نوح ، معارج ، حاقه ، قلم و ملک نازل شد. نام سال سیم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه از سیزده سال توقف آن حضرت بمکه .