ریکالغتنامه دهخداریکا. (اِ) معشوق . مطلوب . محبوب . (از فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) (ناظم الاطباء). || به معنی پسر آمده و در تبرستان این شایع است . (آنندراج ) (انجمن آرا). به لهجه ٔ مازندرانی ، پسر. مقابل کیجا، دختر. (یادداشت مؤلف ). || هریک از پسران زیبا و خوش لباس که پیشاپیش شاهان در ردیف
ریکالغتنامه دهخداریکا. (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . 121 تن سکنه دارد. آب آن از قره سو. محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رقاءلغتنامه دهخدارقاء. [ رَق ْ قا ] (ع ص ) مرد بسیارافسونگر. (ناظم الاطباء). مرد افسونگر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افسونگر. افسونگری استاد. (یادداشت مؤلف ). افسونگر. (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار). || کوه نورد. (یادداشت مؤلف ).
رقاءلغتنامه دهخدارقاء. [ رَق ْءْ ] (ع مص ) ایستادن آب چشم و خون . (مهذب الاسماء). رقوء. خشک شدن اشک و ایستادن آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ایستادن اشک و خون . (یادداشت مؤلف ). خشک شدن اشک و ایستادن و کذلک رقاء الدم . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برآمدن و بلند گردیدن عرق . رقوء.
رکاءلغتنامه دهخدارکاء. [ رَ ] (ع اِ) یا رَکّاک .آواز بوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ریکاسهلغتنامه دهخداریکاسه .[ س َ / س ِ ] (اِ) رکاسه . ریکاشه . به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان ).خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). خارپشت . (فرهنگ جهانگیری ) (از صحاح الفرس ). به معنی اشغر است و صحیح
ریکاشهلغتنامه دهخداریکاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) رکاشه . ریکاسه . (از لغت فرس اسدی ). بروزن و معنی ریکاسه است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان ). رجوع به ریکاسه و رکاشه و خارپشت شود.
ریکانلغتنامه دهخداریکان . (اِخ ) ده مرکز دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند. 937 تن سکنه دارد. آب آن از حبله رود و محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و بنشن و انار و انجیر است . از طریق کوشک ماشین می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
ریکانلغتنامه دهخداریکان . (اِخ ) دهی از بخش سیمکان شهرستان جهرم . دارای 108 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا برنج و خرما و صنایع دستی زنان گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ریکاشهفرهنگ فارسی عمید= جوجهتیغی: ◻︎ کسی کرد نتوان ز زهر انگبین / نسازد ز ریکاشه کس پوستین (عنصری: ۳۶۱).
رایکالغتنامه دهخدارایکا. (اِ) ریکا. محبوب و مطلوب و معشوق . (ناظم الاطباء) (از برهان ). محبوب و مطلوب و معشوق است ،و مردم تبرستان الف آنرا حذف کرده ریکا گویند و در نسوان استعمال نکنند و بیشتر در پسران استعمال کنند،دختران را کیجا گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ). طبری ریکا (پسر)، گی
کیجالغتنامه دهخداکیجا. (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی ، دختر. مقابل ریکا به معنی پسر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
استرلالغتنامه دهخدااسترلا.[ اِ رِل ْ لا ] (اِخ ) نهری در جمهوری کوسته ریکا از آمریکای وسطی . این نهر از جبال پیکوبلانکو و سروشیرپیو سرازیر و از اجتماع پنج نهر حاصل و بسوی مشرق روان و بدریای آنتیل میریزد.
رایگالغتنامه دهخدارایگا. (اِ) رایکا. ریکا. مطلق معشوق که اهل طبرستان ریگا گویند. (رشیدی ) : رایگا روی نموده ست و غلطافتادی باش تادر طلب پویه جهان پیمایی . مولوی (از رشیدی ).شاید مبدل یا مصحف رایکا باشد. رجوع به رایکا شود.
ریکاسهلغتنامه دهخداریکاسه .[ س َ / س ِ ] (اِ) رکاسه . ریکاشه . به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان ).خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). خارپشت . (فرهنگ جهانگیری ) (از صحاح الفرس ). به معنی اشغر است و صحیح
ریکاشهلغتنامه دهخداریکاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) رکاشه . ریکاسه . (از لغت فرس اسدی ). بروزن و معنی ریکاسه است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان ). رجوع به ریکاسه و رکاشه و خارپشت شود.
ریکانلغتنامه دهخداریکان . (اِخ ) ده مرکز دهستان ریکان بخش گرمسار شهرستان دماوند. 937 تن سکنه دارد. آب آن از حبله رود و محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و بنشن و انار و انجیر است . از طریق کوشک ماشین می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
ریکانلغتنامه دهخداریکان . (اِخ ) دهی از بخش سیمکان شهرستان جهرم . دارای 108 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا برنج و خرما و صنایع دستی زنان گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ریکاشهفرهنگ فارسی عمید= جوجهتیغی: ◻︎ کسی کرد نتوان ز زهر انگبین / نسازد ز ریکاشه کس پوستین (عنصری: ۳۶۱).
کستاریکالغتنامه دهخداکستاریکا. [ ک ُ ] (اِخ ) یکی از جمهوریهای آمریکای مرکزی است که میان کشورهای پاناما و نیکاراگواو اقیانوس کبیر و اقیانوس اطلس واقع شده است . مساحت آن 51000کیلومتر مربع و جمعیت آن نزدیک به 2 میلیون تن است . زبان
اریکالغتنامه دهخدااریکا. [ اَ ] (اِخ ) موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24</sp
امریکالغتنامه دهخداامریکا. [ اِ ] (اِخ ) تلفظ عامیانه ٔ آمریکا و این نوع تلفظ اخیراً بیشتر معمول شده است چنانکه گویندگان رادیو ایران نیز گاهی این تلفظرا بکار می برند. در نوشته های نویسندگان معاصر نیز اغلب این شکل بکار رفته است . و رجوع به آمریکا شود.
تنگ داراریکالغتنامه دهخداتنگ داراریکا. [ ت َ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهدشت است که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).