جاه جاهلغتنامه دهخداجاه جاه . (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتران نر را خاصة زجر کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). این کلمه مبنی بر کسر و با تنوین و بسکون هر سه خوانده میشود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
زاولغتنامه دهخدازاو. (ص ) قوی و زبردست پرزور را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ). پهلوان و زورآور و زبردست و قوی و پرزور. (ناظم الاطباء) : اشک میراند او که ای هندوی زاوشیر را کردی اسیر دم گاو. مولوی . || استاد بنا و گلکار . (برها
زاهولغتنامه دهخدازاهو. (نف ) زائو. زن نوزائیده و زاچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاچ ، زاچه ، زچه و زاهچ ، و نفساء شود.
گل زائونلغتنامه دهخداگل زائون . [گ ُ ] (اِخ ) نام اصلی آن آبسرفت است که دهی است از دهستان دابوی بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 5هزارگزی شمال آمل . هوای آن معتدل و دارای 85 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ هراز و چشمه و محصول آن بر