زَّاجِرَاتِفرهنگ واژگان قرآنبازدارندگان (اسم فاعل از "زجر"يعني کسي را با تهديد به مذمت و يا کتک ، از کاري و يا راهي منصرف کني . )
جزراتلغتنامه دهخداجزرات . [ ج ُ زُ ] (ع اِ) ج ِ جُزُر و این کلمه ج ِ جَزور بمعنی شتر یا خاص شتر کشتنی است . (از تاج العروس ). و رجوع به جُزُر شود.
جزیراتلغتنامه دهخداجزیرات . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موسیان از شهرستان دشت میشان . محلی است دشت و گرمسیر و پانصد تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی چادر و قالیچه بافی است و ساکنان آن از طایفه ٔ بریم می باشند. (از ف
جایجرودلغتنامه دهخداجایجرود. [ ] (اِخ ) جاجرود. رجوع به جاجرود شود: آب جایجرود از کوه دماوند برمیخیزد و بولایت ری میریزد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 220).
جاجرودلغتنامه دهخداجاجرود. (اِخ ) نام رودی است مشهور از دوفرسنگی شهر تهران میگذرد و اصل در آن جایه رود بود. و جایه نام قریه ای است که آن رود از پیش آن میگذرد و بمنزله ٔ منبع آن رود است چنانکه رود جیحون را بمناسبت اینکه آمو بلدی بود در حوالی آن ، رود آمو گویند و جاج رود معرب جایه رود است . (انجم