زاریانلغتنامه دهخدازاریان . (اِخ ) قریه ای است در یک فرسخی مرو. از آنجا است ابوالرضابن رجاء زاریانی . (از انساب سمعانی ). و رجوع به معجم البلدان و زاریانی شود.
زایرانلغتنامه دهخدازایران . [ ی ِ ] (اِ) ج ِ زایر به فارسی : عطای تو بر زایران شیفته است سخای تو بر شاعران مفتتن . فرخی .مالی بزایران و شاعران بخشید.(تاریخ بیهقی ص 422).
زیارانلغتنامه دهخدازیاران . (اِخ ) دهی از دهستان فشگلدره ٔ بخش آبیک شهرستان قزوین است که 1279 تن سکنه دارد. در دوهزارگزی این روستا معدن زغال سنگ است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
زیاریانلغتنامه دهخدازیاریان . (اِخ ) آل زیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 18 و آل زیار در همین لغت نامه شود.
جارانلغتنامه دهخداجاران . (اِخ ) دهی است جزء دهستان بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت واقع در جنوب خاوری رودبار ودوهزارگزی جنوب امام . محلی است کوهستانی ، سردسیر، سکنه ٔ آن 80 تن است ، مذهب مردم شیعه و زبان آنان تاتی و فارسی . آب آن از چشمه و مح
زاراندلغتنامه دهخدازاراند. (اِخ ) ایالتی بوده است در جنوب شرقی مجارستان واقع در ناحیه ٔ ترانسیبسکی . رجوع به دائرة المعارف بستانی و قاموس الاعلام ترکی شود.
مهر زیلواژهنامه آزادیا مهر زیر به معنای دشت سرسبز است -نام دشتی در شمال اندیمشک که در زمستا ن چشم اندازی زیبا دارد وپوشید ه ازچمنزار وگل های شقایق وبابونه وگل زرد ودیگر گلها است در دوران باستان در آن اثر ی از نفت یافت شده است ومنطقه ی قیلاب وگریس آب ودروغ زن آب نزدیک این دشت است ودر آن ها نفت یافته شده و گریس در زبان م
زاراندلغتنامه دهخدازاراند. (اِخ ) ایالتی بوده است در جنوب شرقی مجارستان واقع در ناحیه ٔ ترانسیبسکی . رجوع به دائرة المعارف بستانی و قاموس الاعلام ترکی شود.
ده هزارانلغتنامه دهخداده هزاران . [ دَه ْ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به ده هزار شود. || برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود.
مرغزارانلغتنامه دهخدامرغزاران . [ م َ ] (اِ مرکب ) مرغزار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تو بردار زین و لگام سیاه برو سوی آن مرغزاران پگاه . فردوسی .جهانجوی بندی تنها برفت بدان مرغزاران شتابید تفت . فردوسی .
ناگزارانلغتنامه دهخداناگزاران . [ گ ُ ] (نف مرکب ) ناگزیر. ضرور. لابد. ناگذر. (آنندراج ). رجوع به ناگزیران شود.
هزارانلغتنامه دهخداهزاران . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 350 تن سکنه است . آب آن ازچشمه سارها و محصول عمده اش غله و نخود است . شامل دو قسمت به نام هزاران پائین و بالاست که یک هزار گز از یکدیگر فاصله دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایر
هزارانلغتنامه دهخداهزاران . [ هََ / هَِ ] (عدد، ص ، اِ) جمع هزار است برخلاف قیاس ، و عدد هزار را نیز گویند. (برهان ). این کلمه بیشتر برای دلالت بر کثرت به کار رود : هزاران بدو اندرون طلق و خم درون درش نقش باغ ارم . <p class="