زاغ پالغتنامه دهخدازاغ پا. (اِ مرکب ) زاغ پای . کنایه از طعنه و سرزنش باشد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). و با لفظ زدن مستعمل میشود. (آنندراج ). طعنه . ملامت . سرزنش . طنز : زاغ زبانی که ز فر همای کبک روان رابزند زاغ پای . امیرخسرو (از آنندرا
زاغ پافرهنگ فارسی عمیدطعنه؛ سرزنش؛ ملامت: ◻︎ کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغپای (امیرخسرو: لغتنامه: زاغپا).
جک بارگیریloading jackواژههای مصوب فرهنگستانجکی که بعد از استقرار ماشین بارزن برای ثابت نگه داشتن آن باز میشود و بر روی زمین قرار میگیرد
واماندگی جکjack stallواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بار آئرودینامیکی وارد بر سطح بر نیروی فعالگر غلبه میکند
زاق زاق آبادلغتنامه دهخدازاق زاق آباد. (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش کرج از شهرستان تهران . واقع در 27کیلومتری جنوب باختری کرج نزدیک راه کرج به اشتهارد و سکنه ٔ آن 44 تن اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" di
جِیقِ جاقگویش دزفولیسر و صدا تو ام با فریاد و جیغ ( هنگام بکار بردن برای اشیا مربوط به صدای در یا اشیاء هنگام لقی .. می باشد
زاغه پائینلغتنامه دهخدازاغه پائین . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 1000گزی شمال زاغه و 1000گزی شمال راه خرم آباد به بروجرد. در منطقه ای جلگه ای سردسیر و مالاریائی و سکنه ٔ آن <span class="
زاغه پائینلغتنامه دهخدازاغه پائین . [ غ َ ] (اِخ ) قسمت پائین ده زاغه از دهستان حسین آباد واقع در سه کیلومتری زاغه بالا است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). و رجوع به زاغه و زاغه بالا شود.
دره زاغه پائینلغتنامه دهخدادره زاغه پائین . [ دَرْ رَ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان والانجرد بخش حومه شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب بروجرد و 4هزارگزی خاور راه شوسه ٔبروجرد به دورود، با 108 تن
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است . (آنندراج ). کلاغ . غ
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) (تنگه ٔ...) یکی از چهار جاده که بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگه ٔ زاغ از ایسین عبور و دوره ٔ کوه گنور را طی میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم ) حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان میرسد. (جغرافیای کیهان ج 3 ص <span
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سیمگان شهرستان جهرم . واقع در 5000 گزی شمال باختری کلاکلی در کنار راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیمگان و دارای محصول غلات ، لیمو و خرما است .
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) طبری در وقایع سال 128 هَ . ق . آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ بدست گرفت و حمله کرد. (از تاریخ طبری ج <spa
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان قاطع). غراب .(منتهی الارب ). بر شکل کلاغ کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس ). مرغی سیاه که منقار سرخ دارد و در چشم او دائره ای سفید است . (آنندراج ). کلاغ . غ
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) ابن تهماسب همان زاب بن تهماسب است . رجوع به ذیل مجمل التواریخ و القصص ص 29 و زاب در همین لغت نامه شود.
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) (تنگه ٔ...) یکی از چهار جاده که بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگه ٔ زاغ از ایسین عبور و دوره ٔ کوه گنور را طی میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم ) حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان میرسد. (جغرافیای کیهان ج 3 ص <span
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش سیمگان شهرستان جهرم . واقع در 5000 گزی شمال باختری کلاکلی در کنار راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیمگان و دارای محصول غلات ، لیمو و خرما است .
زاغلغتنامه دهخدازاغ . (اِخ ) طبری در وقایع سال 128 هَ . ق . آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ بدست گرفت و حمله کرد. (از تاریخ طبری ج <spa