زاچلغتنامه دهخدازاچ . (ص ، اِ) زاج . زن نوزای . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زاج در این لغت نامه ورجوع به آنندراج و برهان قاطع و فرهنگ شعوری شود.
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
موشک سطحروsea-skimming missile, sea skimmerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک هدایتشوندۀ دریایی که پس از پرتاب، برای جلوگیری از شناسایی شدن، در نزدیک سطح آب حرکت میکند
زاچهلغتنامه دهخدازاچه . [ چ ِ ](ص ، اِ) زن نوزائیده باشد. (برهان قاطع). زاجه . زاج . رجوع به فرهنگ شعوری ، آنندراج ، انجمن آرای ناصری و شرفنامه ٔ منیری و رجوع به زاچ در این لغت نامه شود.
زاهولغتنامه دهخدازاهو. (نف ) زائو. زن نوزائیده و زاچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاچ ، زاچه ، زچه و زاهچ ، و نفساء شود.
زاچهلغتنامه دهخدازاچه . [ چ ِ ](ص ، اِ) زن نوزائیده باشد. (برهان قاطع). زاجه . زاج . رجوع به فرهنگ شعوری ، آنندراج ، انجمن آرای ناصری و شرفنامه ٔ منیری و رجوع به زاچ در این لغت نامه شود.
پازاچفرهنگ فارسی عمید۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.۲. دایه.
بازاچلغتنامه دهخدابازاچ . (اِ) دایه ٔ ناف که بتازیش قابله گویند یعنی آن دایه که تعهد زچه کند.و آنان که با رای مهمله خوانند خطاست . (آنندراج ).