زایش

zāyeš

معنی

زایمان؛ عمل زاییدن؛ بچه آوردن.

مترادف

۱. تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن
۲. تولد، میلاد، ولادت ≠ مرگ

جست‌وجوی دقیق

زایش

لغت‌نامه دهخدا

زایش . [ ی ِ ] (اِمص ) زائیدن . (آنندراج ) (برهان قاطع). اسم مصدر زائیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عمل وضع حمل : ستوران هم از اول زایش آشناور باشند. (جامع الحکمتین ص 26 از دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع: زایش ).س

زایش

فرهنگ فارسی عمید

زایمان؛ عمل زاییدن؛ بچه آوردن.

زایش

دیکشنری فارسی به عربی

اصبح , ولادة

زایش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bearing, birth, breeding, childbearing, childbirth, generation, parturition

زایش

فرهنگ فارسی معین

(یِ) (اِمص .) عمل زاییدن .

جست‌وجوی هم‌آوا

محصول فروشی

cash crop, cash grain

واژه‌های مصوب فرهنگستان

محصولی که زارعان مستقیماً و به‌آسانی آن را به فروش می‏رسانند و به مصارف دیگر از قبیل تغذیۀ دام نمی‏رسد

جهاز کشی ،جهاز برون

گویش تهرانی

بردن جهاز با طبق، و خوانچه شیرینی و میوه .

لرزه‌یاب بالای چاه

uphole geophone, shotpoint seis, bug 3, uphole seis

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لرزه‌یاب مستقر در نزدیکی دهانۀ چال انفجار

جُل و جهاز،جَر و جهاز

گویش تهرانی

جهیزیه،وسایل

جِز،جِز و جِز

گویش تهرانی

صدای آب روی آتش، صدای سرخ کردن چیزی در روغن

جست‌وجوی مشابه

زایشگاه

لغت‌نامه دهخدا

زایشگاه . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) (از: زایش + گاه پسوند مکان ). مولد. مؤسسه ای که در آنجا اطباو اسباب برای زایانیدن آبستنها مهیا است . زایشگه .

زایشگه

لغت‌نامه دهخدا

زایشگه . [ ی ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) رجوع به زایشگاه شود.

زایشگاه

فرهنگ فارسی عمید

بیمارستانی که زنان آبستن هنگام زاییدن در آنجا بستری می‌شوند.

زایشگاه

دیکشنری فارسی به عربی

امومة

زایشی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

generative, natal, seminal

جست‌وجوی متن

مولد

فرهنگ سره

زایش ده

زایمان

فرهنگ مترادف و متضاد

زایش، وضعحمل

تولد

فرهنگ سره

زایش، زادروز

زایمان

فرهنگ فارسی عمید

زایش؛ عمل زاییدن.

procreation

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تولد، زایش، فرااوری

جست‌وجوی هم‌آغاز

زایشگاه

لغت‌نامه دهخدا

زایشگه

لغت‌نامه دهخدا

زایشگه . [ ی ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) رجوع به زایشگاه شود.

زایشگاه

فرهنگ فارسی عمید

بیمارستانی که زنان آبستن هنگام زاییدن در آنجا بستری می‌شوند.

زایش خودبه‌خودی

spontaneous generation

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← نازیست‌زایی

زایشگاه دام

maternity barn

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ساختمان مجزایی برای زایمان دام‌های آبستن به‌منظور کاهش خطر عفونت و مشکلات حین زایمان

جست‌وجوی هم‌قافیه

فزایش

لغت‌نامه دهخدا

فزایش . [ ف َ ی ِ ] (اِمص ) مقابل کاهش . افزایش . افزودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : گرت رای به آزمایش بودهمه روزت اندر فزایش بود. فردوسی .- فزایش رسیدن ؛ زیاد شدن . افزایش یافتن . فزونی یافتن

کزایش

لغت‌نامه دهخدا

کزایش . [ ک ِ / ک ُ ی ِ ] (ص ) درخورد و لایق باشد. (برهان ).لایق و درخور و در ادات به کاف فارسی آورده است . (ازانجمن آرا) (آنندراج ). درخور. لایق . سزاوار. (ناظم الاطباء). || (اِ) چوبی را نیز گویند که خر و گاو را بدان رانند و به کاف فارسی هم

اوزایش

لغت‌نامه دهخدا

اوزایش . [ اَ ی ِ] (اِمص ) افزایش . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). یعنی زیاده شدن . (برهان ). رجوع به افزایش شود.

افزایش

لغت‌نامه دهخدا

افزایش . [ اَ ی ِ ] (اِمص ) زیادتی شدن . (هفت قلزم ). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. (از مجمع الفرس ). افزودن . (منتهی الارب ). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مصدر دوم افزودن . اسم از افزودن . حاصل مصدر افزودن و فزودن . عمل افزودن . مصدر دی

افزایش

فرهنگ فارسی عمید

۱. افزونی.۲. افزون کردن.۳. افزون شدن.

درپیوند

بیشتر بدانید

زایش

zāyeš

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گویش تهرانی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گویش تهرانی

گویش تهرانی

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

فرهنگ سره

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ سره

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید