لغتنامه دهخدا
زبرقان . [ زِ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اسدی کوفی سراج مکنی به ابوبکر. وی از ابووائل و عبداﷲبن معقل روایت کند و یحیی بن سعید و عبادبن عوام و عمربن علی بن مقدم و ابوسامة از او نقل حدیث کنند... عبدالرحمن از عبداﷲبن احمدبن حنبل نقل کند که از پدرم درباره ٔابوبکر سؤال کردم ، گفت : نا