لغتنامه دهخدا
زبگر. [ زَ گ ُ ] (اِ) با لفظ زدن و خوردن مستعمل ... بمعنی آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دست بر آن زند که باد از دهانش با صدا بجهد. (آنندراج ). بر وزن و معنی زبعر است که زنبلغ باشد و آنرا آپوق نیز خوانند و بکسر اول و فتح ثانی و ضم کاف تازی هم گفته اند و با