زخرفلغتنامه دهخدازخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) جانورکیست مانند مگس چهارپایه که بر آب میپرد. ج ، زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشه ای است دارای پاهای بلند که میپرد و به پیش و پس میدود. و با توجه به توصیفی که اوس بن حجر در شعر خود از زخارف آورده تردیدی باقی نمی ماند در اینکه زخارف همان جانور است
زخرفلغتنامه دهخدازخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) پرنده ای است . و کراع ، زخارف در بیت اوس بن حجر را بدین معنی تفسیر کرده است (بیت اوس در ذیل زخارف نقل شد). (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
زخرفلغتنامه دهخدازخرف . [ زُ رُ ] (ع اِ) کمال خوبی از هر چیزی . زخارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). معنی اصلی زخرف ، کمال خوبی چیزی است و یا اینکه معنی اصلی آن زر است و این معنی متخذ از آن است .(از محیط المحیط). کمال آراستگی و نی
زخرففرهنگ فارسی عمید۱. چهلوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۹ آیه.۲. [قدیمی] زیور؛ نقشونگار؛ خوبی و زیبایی چیزی.۳. [قدیمی] سخن بیهوده.۴. [قدیمی] دروغ آراسته.۵. [قدیمی] زر.
زُخْرُفَفرهنگ واژگان قرآنزينت - بهجت- طلا (کلمه زخرف به معناي کمال زيبايي هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف ميگويند )
زخارفلغتنامه دهخدازخارف . [ زَ رِ ] (ع اِ) ج ِ زُخْرُف ، پرنده ای است . و کراع «زخارف » را در شعر اوس که در ذیل ماده ٔ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است . رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود. || راهروهای آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از مح
زخارفلغتنامه دهخدازخارف . [ زَ رِ ](ع اِ) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه ٔ قاموس ) . جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغة). اوس بن حجر گوید : تذکر عیناً من غماز و مأهاله حدب تستن فیه الزخارف . <p c
زخارفلغتنامه دهخدازخارف . [ زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زخرف ، کمال خوبی چیزی . رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف ، سخن به آرایش دروغ . (از منتهی الارب ) : مختصر از این زخارف مقبول داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود. || زخار
زخرفةلغتنامه دهخدازخرفة. [ زَ رَ ف َ ] (ع مص ) آراستن سخن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). آراستن دروغ . (غیاث اللغات ). آراستن سخن را و بربستن . (آنندراج ). آراستن دروغ . تلبیس کردن . (کشف اللغات ). زخرفه و زخراف در اصل تزیین چیزی است با طلا و آنرا بر پیراستن سخن به دروغ اطلاق کرده اند. (ا
زخرفیلغتنامه دهخدازخرفی . [ زُ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به زخرف . || آنکه بکار تزیین و آراستن بپردازد . (از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ).
زُخْرُفَفرهنگ واژگان قرآنزينت - بهجت- طلا (کلمه زخرف به معناي کمال زيبايي هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف ميگويند )
زُخْرُفَهَافرهنگ واژگان قرآنزينتش - کمال زيبايي اش (کلمه زخرف به معناي کمال زيبايي هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف ميگويند )
زخارفلغتنامه دهخدازخارف . [ زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زخرف ، کمال خوبی چیزی . رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف ، سخن به آرایش دروغ . (از منتهی الارب ) : مختصر از این زخارف مقبول داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود. || زخار
زخرفةلغتنامه دهخدازخرفة. [ زَ رَ ف َ ] (ع مص ) آراستن سخن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). آراستن دروغ . (غیاث اللغات ). آراستن سخن را و بربستن . (آنندراج ). آراستن دروغ . تلبیس کردن . (کشف اللغات ). زخرفه و زخراف در اصل تزیین چیزی است با طلا و آنرا بر پیراستن سخن به دروغ اطلاق کرده اند. (ا
زخرفیلغتنامه دهخدازخرفی . [ زُ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به زخرف . || آنکه بکار تزیین و آراستن بپردازد . (از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ).
مزخرفلغتنامه دهخدامزخرف .[ م ُ زَ رَ ] (ع ص ) آراسته . (آنندراج ). آراسته ظاهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر چیز آراسته . آرایش داده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. فرخی .
مزخرففرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] سخن بیهوده، بیاصل، و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] بیارزش؛ پست.۳. [قدیمی] آراستهشده با چیزهای فریبنده.
مزخرفدیکشنری فارسی به انگلیسیhorrid, junk, abominable, awful, boloney, ludicrous, nonsense, nonsensical, poppycock, ridiculous, rubbish, trashy