زدایشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یش، پاکسازی پالایش، تصفیه ◄ تقطیر▲ استحمام، پیرایش، اپیلاسیون آزادسازی غبارروبی
خط جدایشparting lineواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع سطح جدایش قالب ریختهگری یا صفحۀ جدایش بین قالبهای پتککاری یا قالب با حفرۀ قالب
پودر جدایشparting compoundواژههای مصوب فرهنگستانپودری که بر روی سطح جدایش مدل پاشیده میشود تا از چسبیدن ماسه به آن جلوگیری کند و جدا کردن سطح دو نیمۀ قالب از یکدیگر را آسان سازد
رویزدایشdezincificationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی که براثر آن فلز روی از یکی از آلیاژهای خود، که در آب حاوی اکسیژن حلشده قرار دارد، جدا میشود
زدایش آهکیdefecationواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن ناخالصیها معمولاً در مرحلۀ تصفیۀ شربت قند در تولید شکر به کمک آهک و حرارت
زدایشگرلغتنامه دهخدازدایشگر. [ زِ / زُ / زَ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) زداینده . آنکه حرفه اش زدایندگی است .
زدایش آهکیdefecationواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن ناخالصیها معمولاً در مرحلۀ تصفیۀ شربت قند در تولید شکر به کمک آهک و حرارت
کالبدشناسی زدایشیcorrosion anatomyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از کالبدشناسی که با برداشتن یا زدودن بافتهای غیرضروری اطراف اندام مورد نظر با مواد مناسب، امکان مطالعۀ ساختارهای کالبدشناختی آن را فراهم میکند
زدایشگرلغتنامه دهخدازدایشگر. [ زِ / زُ / زَ ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) زداینده . آنکه حرفه اش زدایندگی است .
زدایش آهکیdefecationواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن ناخالصیها معمولاً در مرحلۀ تصفیۀ شربت قند در تولید شکر به کمک آهک و حرارت
رویزدایشdezincificationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی که براثر آن فلز روی از یکی از آلیاژهای خود، که در آب حاوی اکسیژن حلشده قرار دارد، جدا میشود