زرآگینلغتنامه دهخدازرآگین . [ زَ ] (ص مرکب ) به زرآگنده . زرین : مدخلان را رکاب زرآگین پای آزادگان نیابد سر.رودکی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زرآگینفرهنگ فارسی عمید۱. پر از زر؛ انباشه از زر.۲. سراسر زردرنگ؛ به رنگ زر: ◻︎ بوستان را مهرگانیباد زرّآگین کند / رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند (قطران: ۸۷).
جیرانلغتنامه دهخداجیران . (ع اِ) ج ِ جار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جار شود: فضله ٔ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران برسد. (گلستان ).
جیرانلغتنامه دهخداجیران . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . کوهستانی ، معتدل سالم . سکنه ٔ آن 654 تن . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات ، زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. این ده در دو محل
زراینلغتنامه دهخدازراین . [ زَ ی ِ ] (اِ) جمعی برساخته است زرینه را و در مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ، این کلمه چندبار استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
آگینلغتنامه دهخداآگین . (پسوند) مرادف ِ آگِن و گِن و گین . درکلمات مرکبه ٔ با آن بمعانی آلود و آلوده آید، مانندعبیرآگین ، عنبرآگین ، مشک آگین ، زهرآگین : بدخمه درون تخت زرین نهندکله بر سرش عنبرآگین نهند. فردوسی .شکسته زلف تو تازه ب
مدخللغتنامه دهخدامدخل . [ م ُ خ َ ] (ع اِ) جای درآوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). جای دخل کردن . (غیاث اللغات ). || (مص ) ادخال ، مقابل اخراج . (از متن اللغة). داخل گردانیدن . (از اقرب الموارد). درآوردن کسی را. (منتهی الارب ). || (ص ) داخل کرده شده . (غی
سرلغتنامه دهخداسر. [ س ُ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند. (برهان ) (جهانگیری ). سیکی باشد که از برنج سازند. (لغت فرس ). شرابی که از برنج سازند. (رشیدی ) (آنندراج ) : لفت بخوردم بگرم درد گرفتم شکم سُر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان . لبیبی
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فردوسی .چه گفت آن سخنگ
رکابلغتنامه دهخدارکاب . [ رِ ] (ع اِ) شتران که بدان سفر کرده شود (واحد ندارد) یا واحد آن راحلة است . ج ، رُکُب و رِکابات و رَکائِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتر که واحد آن راحلة است و ج ، رکائب و رکب و رکابات . (از اقرب الموارد). شتران که بر آن سفر کنند. اشتران باری نر و همه یکسان و