زراعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زراعی، دهاتی، روستایی، صحرایی، دهقانی مزروع، کاشتهشده، مزروعی بذرپاش، بذرافشان دیم حاصلخیز
زراچهلغتنامه دهخدازراچه . [ زَچ َ / چ ِ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان زنگبار است که بهمراهی پلنگر پادشاه زاده ٔ زنگیان بجنگ اسکندر آمده بود و در روز اول هفتاد کس را بقتل آورد و آخرالامر سکندر خود بمیدان او رفت و بیک ضربت عمود کار او را ساخت . زراجه . (برهان ) (
زراحلغتنامه دهخدازراح . [ زُرْ را ] (ع ص ) خوش حرکات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زراعلغتنامه دهخدازراع . [ زَرْ را ] (ع ص ) کشاورز. (دهار). کاشتکار. (آنندراج ) کشتکار و زمین دار. (ناظم الاطباء). بسیار کشتکار: متی کنت ُ زراعاً اسوق السوانیا. (از اقرب الموارد). || نمام . سخن چین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمام که حقد را در دل دوستان کشت کند. ج ، زراعون ، زراعة. (از اقرب ا
زراعیسازیcleaning and grubbingواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن درختان و درختچهها و بوتههای یک قطعه زمین و آماده کردن آن برای کشت گیاهان زراعی
خاکشناسی زراعیedaphologyواژههای مصوب فرهنگستانعلمی که به رابطۀ خاک و موجودات زنده بهویژه گیاهان میپردازد متـ . خاکشناسی
زراعیسازیcleaning and grubbingواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن درختان و درختچهها و بوتههای یک قطعه زمین و آماده کردن آن برای کشت گیاهان زراعی
خاکشناسی زراعیedaphologyواژههای مصوب فرهنگستانعلمی که به رابطۀ خاک و موجودات زنده بهویژه گیاهان میپردازد متـ . خاکشناسی
بومشناسی گیاه زراعیcrop ecologyواژههای مصوب فرهنگستانعلمی که دربارۀ برهمکنش گیاه زراعی و محیط بحث میکند
سازگاری گیاه زراعیcrop adaptationواژههای مصوب فرهنگستانتطابق عوامل محیطی و ژنشناختی در یک منطقه یا یک فصل زراعی بهطوریکه گیاه قادر باشد تمام مراحل رشدونمو خود را به پایان برساند
تکامل گیاه زراعیcrop evolutionواژههای مصوب فرهنگستانسازگار کردن گیاه زراعی به دست بشر در جهت بهرهوری بیشتر و مقاومت در برابر بیماریها و آفات