زرخیزلغتنامه دهخدازرخیز. [ زَ ] (نف مرکب ) زمینی که پرمنافع و سودانگیز و برومند باشد. (آنندراج ). هر زمینی که سود بسیار از آن بردارند. اراضی زرخیز. مملکتی زرخیز. پرحاصل و پربرکت . که از آن ثروت و مال فراوان بدست آید. || زمینهایی که دارای کان زر بوده . || هر چیز که ثمر و حاصل آن زر باشد. || توا
زرخیزفرهنگ فارسی معین(زَ) (ص مر.) 1 - معدنی که دارای طلا باشد. 2 - زمینی که از آن سود بسیار به دست آید: خطة زرخیز.
زرخشیلغتنامه دهخدازرخشی . [ زَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرخش که از قرای بخارا است . (از الانساب سمعانی ).
یاکوتیلغتنامه دهخدایاکوتی . [ ک ُ ] (اِخ ) جمهوری آزاد دارای استقلال داخلی از جمهوریهای شوروی سابق به مشرق سیبری به مساحت چهار میلیون گز مربع دارای سیصد هزار تن سکنه . کرسی آن یاکوتسک است . کشوری کم جمعیت است و آب و هوای آن نامساعد و سخت سرد میباشد. تجارت آن پوست حیوانات است و دارای رگه های معد