زردپارهفرهنگ فارسی عمیدپارچۀ زردرنگی که یهودیان برای امتیاز از مسلمانان و بازشناخته شدن، بر روی شانۀ لباس خود میدوختهاند؛ جهودانه: ◻︎ گردون یهودیانه به کتف کبود خویش / آن زردپاره بین که چه پیدا برافکند (خاقانی: ۱۳۳).
زردپارهفرهنگ فارسی معین( ~. ~رَ یا رِ) (اِمر.) پارچه ای زردرنگ که یهودیان در قدیم برای بازشناختن از مسلمانان به جامة خود می دوختند.
زیردورهsubperiod/ sub-periodواژههای مصوب فرهنگستان[باستانشناسی] هریک از تقسیمات کوتاهتر و فرعیتر زمانی در دورهبندی گاهنگاشتی یک محوطۀ باستانی [زمینشناسی] واحد زمینگاهشناختی که از دوره کوچکتر و از دور بزرگتر است
عسلیفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی آنچه به رنگ عسل یا شبیه عسل است.۲. (اسم) پارچۀ زردرنگی که در قدیم یهودیان برای امتیاز از مسلمانان بر شانۀ لباس خود میدوختند؛ زردپاره؛ پارهزرد؛ جهودانه.۳. (اسم، صفت) میز کوچک چهارپایه که معمولاً کنار یا جلو مبل میگذارند.
زرد پارهلغتنامه دهخدازرد پاره . [ زَ پا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پاره ای به رنگ زرد. قطعه ای از پارچه به رنگ زرد. || در بیت زیر از خاقانی کنایه از وصله ٔ زردرنگی بود که یهودان را مجبور می کردند بر لباس خود بدوزند تا با غیر یهودان متمایز باشند و این رفتار خشونت آمیز و
پارهلغتنامه دهخداپاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخ