زردچهرهلغتنامه دهخدازردچهره . [ زَ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه صورتش زردرنگ و پژمرده باشد. || پژمرده . افسرده . (فرهنگ فارسی معین ). || مایل به زردی || پسر و یا دختر صاف روی خوشنما و خوشگل . || زن پیر ریشدار. (ناظم الاطباء).
زردرخفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چهرهاش زردرنگ باشد؛ زردرو؛ زردچهره.۲. [مجاز] شرمنده.۳. [مجاز] بیمناک.
گلچهرهفرهنگ مترادف و متضادگلچهر، گلخد، گلرخ، گلرخسار، گلرو، گلعذار، لالهرخ، لالهرخسار، لالهرو، لالهعذار، ≠ زردچهره، زردرو
زردچهرلغتنامه دهخدازردچهر. [ زَ چ ِ ](ص مرکب ) زردچهره . (فرهنگ فارسی معین ) : فرق بر او سینه سوز و دیده دوز و مغزریززربار و مشکسای و زردچهر و سرخرنگ . منوچهری .رجوع به ماده ٔ بعد شود.