زرنبلغتنامه دهخدازرنب . [ زَ ن َ ] (ع اِ) دوایی است خوشبوی ، مقوی و مفرح دل باشد و آنرا به فارسی سروترکستانی و به عربی رجل الجراد گویند چه شباهتی به پای ملخ دارد. (برهان ). گیاهی خوشبوی و رجل الجراد. (ناظم الاطباء). گیاهی است خوشبوی شبیه ترنج و آن را رجل الجراد هم گویند چه شباهتی به پای ملخ د
زرنبفرهنگ فارسی عمیدگیاهی با برگهای درشت مایل به زرد، گلهای زرد، و ساقههایش مجوف که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ سرو ترکستانی.
زرنباتلغتنامه دهخدازرنبات . [ زُ رُم ْ ] (اِ) زرنباد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || نوعی از ماهی صدف دار. (از دزی ج 1 ص 589).
زرنبادلغتنامه دهخدازرنباد. [ زُ رُم ْ ] (اِ) داروئی است مانند پای ملخ و به عربی رجل الجراد خوانند و اهل مکه آنرا عرق الکافور و عروق الکافور گویند و آن بیخی است که از آن بوی کافور می آید. گرم و خشک است در دویم . گویند اگر تازه و تر آنرا بکوبند و بر کف پای بمالند هر علتی که در سرباشد، زایل گرداند
زرنبلجلغتنامه دهخدازرنبلج . [ زَ رَم ْ ب ُ ] (اِ) ریواس را گویند و آن میوه ای است خودرو و مشهور، بهترین آن نیشابوری باشد. سرد و خشک است در دویم . (برهان )(آنندراج ). ریواس و ریباس . (ناظم الاطباء) (از دزی ج 1 ص 590). مصحف زرنیل
تالیس تپرلغتنامه دهخداتالیس تپر. [ ] (اِ) بهندی برگ زرنب را گویند. رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 302 و زرنب و تالیستر و تالیس شود.
تالیسلغتنامه دهخداتالیس . (اِ) بهندی درخت زرنب را گویند. رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 302 و زرنب و تالیستر و تالیس پتر و تالیس تپر شود.
رجل الجرادلغتنامه دهخدارجل الجراد. [ رِ لُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) تره ای است مانند تره ٔ یمانی و در خواص بدل آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تره ای است مانند بقله ٔ یمانی . (از اقرب الموارد). نبتی است همچون نبات بقلة الیمانیه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سرو ترکستانی . زرنب . (منتهی الارب
زرنباتلغتنامه دهخدازرنبات . [ زُ رُم ْ ] (اِ) زرنباد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || نوعی از ماهی صدف دار. (از دزی ج 1 ص 589).
زرنبادلغتنامه دهخدازرنباد. [ زُ رُم ْ ] (اِ) داروئی است مانند پای ملخ و به عربی رجل الجراد خوانند و اهل مکه آنرا عرق الکافور و عروق الکافور گویند و آن بیخی است که از آن بوی کافور می آید. گرم و خشک است در دویم . گویند اگر تازه و تر آنرا بکوبند و بر کف پای بمالند هر علتی که در سرباشد، زایل گرداند
زرنبلجلغتنامه دهخدازرنبلج . [ زَ رَم ْ ب ُ ] (اِ) ریواس را گویند و آن میوه ای است خودرو و مشهور، بهترین آن نیشابوری باشد. سرد و خشک است در دویم . (برهان )(آنندراج ). ریواس و ریباس . (ناظم الاطباء) (از دزی ج 1 ص 590). مصحف زرنیل