زره دارلغتنامه دهخدازره دار. [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] (نف مرکب ) زره دارنده . دارای زره . (فرهنگ فارسی معین ). زره پوش . (فرهنگ فارسی ایضاً) (ناظم الاطباء): رجل دارع ؛ مرد زره دار. (منتهی الارب ). زره پوشیده . (ناظم الاطباء) : پس پشت ایشا
جیرهلغتنامه دهخداجیره . [ رَ / رِ ] (اِ) طعام راتبه . (غیاث اللغات ). راتبه ٔ هر روز که بمردم فوج و غیره دهند. (آنندراج ). مقدار محدود و معین از مواد غذایی که روزانه یا هفتگی یا ماهیانه یا سالانه بکسی دهند، مقابل مواجب که نقدینه است ومقابل علیق . (یادداشت مرح
جیرةلغتنامه دهخداجیرة. [ ج َ ی َ رَ ] (ع اِ) ج ِ جار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همسایگان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به جار شود.
زپرهلغتنامه دهخدازپره . [ زَ پ َ رَ / رِ ] (اِ) سیماب و جیوه . (ناظم الاطباء) (شعوری ). رجوع به زاوق شود.
زره پوشفرهنگ فارسی عمید۱. زرهپوشیده؛ کسی که زره بر تن کرده؛ زرهدار.۲. (صفت) (نظامی) وسیلۀ نقلیهای که از صفحههای محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمیکند.
بندویلغتنامه دهخدابندوی . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نجبای ایران معاصر خسروپرویز : همی رفت بندوی و گستهم پیش زره دار و با لشکر ساز خویش .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2974).
زرهلغتنامه دهخدازره . [ زِ رِ ] (اِخ ) نام ولایتی است از سیستان . (برهان ) (از ناظم الاطباء). ولایتی است که تعلق به سیستان دارد. (جهانگیری ). شهر و قصبه ٔ سیستان است که آن را گرشاسب ساخته ، چون سبب حفظ تن و جان متوطنین آن شهر می گردیده به زره تشبیه کرده اند و زرنگ نیز گفته اند... و بحیره در
زرهلغتنامه دهخدازره . [ زِ رِ ] (اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب است و او سعی تمام در کشتن سیاوش کرد. (برهان )(از جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). نام مردی از خویشان افراسیاب که در قتل سیاوش شریک بوده و او را گردی زره می نامیدند... (انجمن آرا) (آنندراج ) : به چاهی ک
زرهفرهنگ فارسی عمیدپوشش جنگی با آستین کوتاه که از حلقههای ریز فولادی بافته میشده و در قدیم هنگام جنگ روی لباسهای دیگر به تن میکردهاند.⟨ زره داوودی: [قدیمی] زره منسوب به داوود نبی؛۱. زره که حضرت داوود میبافته.۲. زره سخت و محکم.
زرهلغتنامه دهخدازره . [ زَ رِه ْ / زِ رِه ْ ] (اِ)... جامه ای باشد که از حلقه های آهنین ترتیب داده اند و در روزهای جنگ پوشند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پوششی است مانند جوشن و خفتان از تصنعات داود نبی علیه السلام برای حفظ بدن از رسیدن حربه ٔ جنگ مانند تیر و
پیش زرهلغتنامه دهخداپیش زره . [ زِ رِه ْ ](اِخ ) نام بلوکی در شرق دریاچه ٔ سیستان که امروز نام پیش آب دارد. رجوع به تاریخ سیستان صص 297- 298 و 326، 336 - <span
جنزرهلغتنامه دهخداجنزره . [ ج ُ زَ رَ ] (اِخ ) روزی است تاریخی از روزهای عرب . رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.
چشم زرهلغتنامه دهخداچشم زره . [ چ َ / چ ِ م ِ زِ رِه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه های زره است . (از آنندراج ). چشم درع . سوراخ زره : تا کمان وقف هم آغوشی زه ساخته ای پر ناوک مژه ٔ چشم زره ساخته ای .<p class="auth
خزرهلغتنامه دهخداخزره . [ خ َ رَ ] (ع اِ) درد پشت مازه . خُزَرَه . (ناظم الاطباء). رجوع به خُزَرَه شود.
خزرهلغتنامه دهخداخزره . [ خ ُ زَ رَ ] (ع اِ) درد پشت مازه .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به خَزرَه شود.