زرکوبلغتنامه دهخدازرکوب . [ زَ ] (اِخ ) آقازمان زرکش نجم الدین زرکوب ... (آنندراج ). نجم الدین زرکوب معاصر ابقاخان بود. اشعار نیک دارد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 825). زرکوب تبریزی ... اسم شریفش شیخ نجم الدین و از اکابر عارفین ، بعضی
زرکوبلغتنامه دهخدازرکوب . [ زَ ] (اِخ ) لقب عزالدین مودود، جد سوم صاحب شیرازنامه است . ولی بعدها تمام اولاد و اعقاب عزالدین مودود مشهور بهمین لقب شده بودند. (از شدالازار چ قزوینی ص 4). رجوع به همین کتاب ، از سعدی تا جامی ادوارد برون چ حکمت ص <span class="hl" d
زرکوبلغتنامه دهخدازرکوب . [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که ورق طلا و نقره سازد. (آنندراج ). زرکوبنده . آنکه شغلش طلاکوبی است . (فرهنگ فارسی معین ). زرسای و سازنده ٔ زر جهت تذهیب و نقاشی . طلاکوب . (ناظم الاطباء). رجوع به تذکرة الملوک چ 2 ص 2
زرکوبفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پیشهاش طلاکوبی یا طلاکاری است.۲. (صفت مفعولی) زرکوبیده؛ چیزی که روی آن طلاکوبی شده.
نجم زرکوبلغتنامه دهخدانجم زرکوب . [ ن َ م ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به نجم الدین زرکوب . و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 825 و صبح گلشن ص 590 و حبیب السیر ج 3 ص 134 شود.
زرکوبیلغتنامه دهخدازرکوبی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل زرکوب . طلاکاری . (فرهنگ فارسی معین ) : رخ زردم کند در اشکباری گهی زرکوبی و گه نقره کاری . نظامی .|| (ص نسبی ) زرکوبی شده . هر چیزی که روی آن طلاکوبی شده باشد. (فرهنگ فارسی مع
نجم زرکوبلغتنامه دهخدانجم زرکوب . [ ن َ م ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به نجم الدین زرکوب . و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 825 و صبح گلشن ص 590 و حبیب السیر ج 3 ص 134 شود.
صلاح فریدونلغتنامه دهخداصلاح فریدون . [ ص َ ف ِ ](اِخ ) ابن القونیوی . رجوع به صلاح الدین زرکوب شود.
زرکوبیلغتنامه دهخدازرکوبی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل زرکوب . طلاکاری . (فرهنگ فارسی معین ) : رخ زردم کند در اشکباری گهی زرکوبی و گه نقره کاری . نظامی .|| (ص نسبی ) زرکوبی شده . هر چیزی که روی آن طلاکوبی شده باشد. (فرهنگ فارسی مع
نجم زرکوبلغتنامه دهخدانجم زرکوب . [ ن َ م ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به نجم الدین زرکوب . و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 825 و صبح گلشن ص 590 و حبیب السیر ج 3 ص 134 شود.
نجم الدین زرکوبلغتنامه دهخدانجم الدین زرکوب . [ ن َ مُدْ دی ن ِ زَ ] (اِخ ) به روایت حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده «معاصر ابقاخان بود، اشعار نیک دارد»:منم زرکوب و محصولم ز صنعت به جز فریادی و بانگی نباشدهمیشه در میان زر نشینم ولیکن هرگزم دانگی نباشد.رجوع به تاریخ گزیده ص <span class="h