زعطلغتنامه دهخدازعط. [ زَ ] (ع مص ) خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جتjetواژههای مصوب فرهنگستانبادهای نسبتاً قوی متمرکز در یک جریان باریک در جوّ متـ . جریان جتی jet stream
خبه کردنلغتنامه دهخداخبه کردن . [ خ َ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خفه کردن . تذریع. جرض زَنا. خنق . ذَبح . سَأت . سأب . سَأد. ظات . زَعط. ضُفد. (از منتهی الارب ) : سلطان را رشته در گردن کردند تا خبه کنند. (جهانگشای جوینی ).