زلزاللغتنامه دهخدازلزال . [ زَ / زِ ] (ع اِمص ، اِ) جنبش . اسم است تزلزل را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنبش سخت . حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم است از «زلزل الارض ». (از اقرب الموارد): اذا زلزلت الارض زلزالها. (قرآن <sp
زلزاللغتنامه دهخدازلزال . [ زَ / زِ / زُ ] (ع مص ) نیک جنبانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جنبانیدن . (دهار) (ترجمان القرآن ). لرزانیدن و جنبانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به زلزلة شود.
زلزاللغتنامه دهخدازلزال . [ زِ ] (اِخ ) سنةالزلزال ؛ نام سال پنجم هجرت به زمان رسول (ص ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زلزاللغتنامه دهخدازلزال . [ زِ ] (اِخ ) سوره ٔ نود و نهمین از قرآن کریم . مکیه یا مدنیه و آن هشت آیت است پس از بینه و پیش از عادیات .
جلجاللغتنامه دهخداجلجال . [ ] (اِخ ) همانا وجه تسمیه ٔ آن در یوشع 5:9 مذکوراست و آن قریه ای است که به طرف شرقی دشت اریحا و شمال شرقی اورشلیم واقع می باشد (یوشع 4:19<
جلجاللغتنامه دهخداجلجال . [ ج َ ] (ع ص ) غیث ٌ جلجال ؛ باران باتُندَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلجال حبشیلغتنامه دهخداجلجال حبشی . [ ج َ جا ل ِ ح َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشخاش سیاه را گویند. (از یادداشت های دهخدا).
زلزوللغتنامه دهخدازلزول . [ زُ ] (ع ص ) سبک ظریف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد سبک ظریف . (ناظم الاطباء). || (اِمص ، اِ) سبکی . || جنگ و بدی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): ترکهم فی زلزول و علعول ؛ ای فی قتال . (اقرب الموارد).
زلزللغتنامه دهخدازلزل . [ زَ زَ ] (اِخ ) مغنی ای بوده که در عودنوازی بدان مثل زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : اطرب من عود زلزل . (اقرب الموارد). منصوربن جعفر موسیقی دان و عودنواز معروف معاصر هارون و مأمون است . وی از ابراهیم موصلی (متوفی به سال <sp
ولوالفرهنگ فارسی عمیدبانگوفریاد کردن به گریه و زاری: ◻︎ ذکری ز خدنگ تو و زلزال به سقسین / حرفی ز پرنگ تو و ولوال به بلغار (قاآنی: ۳۵۴).
دامغلغتنامه دهخدادامغ. [ م ِ ] (ع ص ) سرشکننده . (آنندراج ) (غیاث ). || تباه کننده . (دهار). هلاک کننده : تو دامغ روم و از حسامت زلزال بدامغان ببینم . خاقانی .قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته
زِلْزَالَهَافرهنگ واژگان قرآنزلزله اش (کلمه زلزال مانند کلمه زلزلة مصدر و به معناي نوسان و تکان خوردن پي در پي است و اين که در عبارت "إِذَا زُلْزِلَتِ ﭐلْأَرْضُ زِلْزَالَهَا " فرمود زمين زلزلهاش را سر ميدهد به ما ميفهماند که زمين زلزلهاي خاص به خود دارد ، و اين ميرساند که زلزله مذکور امري عظيم و مهم است ، زلزلهاي است که در شدت