لغتنامه دهخدا
زنجرف . [ زَ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شنگرف است . (از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شنگرف است و آن جوهری باشد کانی و عملی ، بهترین آن کانی است و عملی را از سیماب سازند و آن زهر قاتل است . (برهان ) (آنندراج ). شنجرف . (ناظم الاطباء). زنجفر. شنگرف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به