زهادتلغتنامه دهخدازهادت . [ زَ دَ ] (ع مص ) زهادة. زهد ورزیدن . رغبت نکردن به دنیا. (فرهنگ فارسی معین ). پرهیزگاری و رغبت نکردن به دنیا . (غیاث ).پرهیزگاری و عدم رغبت به دنیا. (ناظم الاطباء). ترک دنیا. پارسا شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صاحب منتهی الارب پس از معنی زهادت افزاید: «یا زهادت د
زهادتفرهنگ فارسی عمید۱. زاهد شدن؛ پارسایی کردن؛ زهد ورزیدن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.۲. اعراض از چیزی و بیاعتنایی به آن.
زهادتفرهنگ فارسی معین(زَ دَ) [ ع . زهادة ] 1 - (مص ل .) زهد ورزیدن ، رغبت نکردن به دنیا. 2 - (اِمص .) بی میلی به جهان ، پرهیزگاری ، پارسایی .
جعادتلغتنامه دهخداجعادت . [ ج َ دَ ] (ع مص ) پیچان گردیدن مو. مجعد گردیدن مو. مرغول گردیدن مو. (منتهی الارب ) (المنجد). ضد سبط و سبوط و استرسال . رجوع به جعودت وجعد شود.
جعودتلغتنامه دهخداجعودت . [ ج ُ دَ ] (ع مص ) پشک شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (دهار). پیچان گردیدن موی . (آنندراج ). پشکی موی . پیچیدگی موی . مرغولی . مرغول شدن موی . جَعادَة. جِعد. جعودة. خلاف سبوطت . رجوع به جعادة و جعد در همین لغت نامه شود.
زهدیاتلغتنامه دهخدازهدیات . [ زُ دی یا ] (ع اِ) ج ِ زهدیه . آنچه درباره ٔ زهد و پارسائی گفته ونوشته شده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زهد شود.
ناخواهان شدنلغتنامه دهخداناخواهان شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهد. (دهار). زهادت . (مجمل ).
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عوف الزهری ، معروف به طلحةالندی . یکی از بخشندگان متقدم است . زرکلی در الاعلام تولد وی را بسال 25 و وفات او را بسال 97 هَ . ق . هنگام اشتغال به شغل قضای مدینه آورده است . ص
پارسائیلغتنامه دهخداپارسائی . (حامص ) پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت . وَرَع . حصانت . حصن . (دهار). پرهیزکاری . پاکدامنی . زُهد. زَهادت . دیانت . (دهار). پاکی . عفت . عفاف . تعفّف . مقابل ناپارسائی : نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن . <
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن احمد غزالی طوسی ، مکنی به ابوالفتوح ، برادر ابوحامد محمد غزالی صاحب احیاءالعلوم . زاء غزالی به تشدید است نسبت به غزّال بعادت اهل خوارزم و جرجان که در نسبت بقصار و عطار و امثال آن قصاری وعطاری و مانند آن گویند و بعضی گفته اند بتخفیف اس