زهازهلغتنامه دهخدازهازه . [ زِ زِه ْ ] (صوت مرکب ، اِ مرکب ) تحسین از پی تحسین باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). مرحبا و آفرین . (انجمن آرا) (آنندراج ). یعنی احسنت . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 509). کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین و مرحبا. (ن
زعازعلغتنامه دهخدازعازع . [ زَ زِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک عدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شهری به یمن نزدیک عدن . (از معجم البلدان ).
زعازعلغتنامه دهخدازعازع . [ زَ زِ ] (ع اِ) حوادث زمانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شدائد دهر. از زعزعة است . (از اقرب الموارد). زلازل دهر. شدائددهر. سختی های روزگار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زعازعلغتنامه دهخدازعازع . [ زُ زِ ] (ع ص ) ریح زعازع ؛ باد سخت جنباننده ٔ اشیاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
جحاجحلغتنامه دهخداجحاجح . [ ج َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جحجاح وجَحجَح . (منتهی الارب ). رجوع به جحجاح و جحجح شود.
نگفتنلغتنامه دهخدانگفتن . [ ن َ گ ُ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گفتن : سخن گرچه با وی زهازه بودنگفتن هم از گفتنش به بود.نظامی .
افرالغتنامه دهخداافرا. [ اَ ] (صوت ، اِ) کلمه ٔ تحسین یعنی آفرین . مرحبا. (ناظم الاطباء). بمعنی آفرین و تحسین باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (فرهنگ لغات شاهنامه ). و فری نیز همین معنی دارد که مخفف آنست . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آفرین . زهازه . (یادداشت دهخدا
ماشأالغتنامه دهخداماشأا. [ ئَل ْ لاه ](ع اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی یعنی هرچه خدا بخواهد. (ناظم الاطباء). || (صوت مرکب ) مخفف «ماشأاﷲ کان مالم یشاء لم یکن » است . چون کسی یا چیزی در حسن و زیبایی و خوبی کسی را شگفت آید ماشأاﷲ گوید و آن را چون تعویذی شمارند که آن چیز را از چشم بد بین