نیشخندلغتنامه دهخدانیشخند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) زهرخند. (یادداشت مؤلف ). خنده ای که از روی خشم و عصبانیت کنند. مقابل نوشخند. (فرهنگ فارسی معین ). خنده ٔ تلخ . خنده ٔ اندوه .
بادخندهلغتنامه دهخدابادخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خنده ٔ تلخ . زهرخند. خنده ٔ بدرد : یکی بادخنده بخندید شاه نیابم همی اندر آن هیچ راه .دقیقی .
زهر خندیدنلغتنامه دهخدازهر خندیدن . [ زَ خ َ دی دَ] (مص مرکب ) خندیدن از روی خشم و تلخی : زهر خندد بخت بد برزورق آن خاکسارکآتشین قاروره اش بر بادبان افشانده اند. خاقانی .عاشق همه زهر خندد از عشقت گر عشق اینست از این بتر خندد. <p