زهرچشملغتنامه دهخدازهرچشم . [ زَ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) غضبی که از نگاه تند محسوس شود. (آنندراج ). نگاهی که از روی خشم و غضب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).- زهرچشم از کسی یا کسانی گرفتن ؛ با عملی آنها را ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم ده
زهرآشاملغتنامه دهخدازهرآشام . [ زَ ] (نف مرکب ) مسموم و آنکه زهر آشامیده باشد. (ناظم الاطباء). زهرآشامنده . که زهر نوشد.
شکرپوشلغتنامه دهخداشکرپوش . [ ش َ ک َ ] (ن مف مرکب ) هر چیز پوشیده شده از شکر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : با زهرچشم خنده هم آغوش کرده ای بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای .صائب تبریزی (از آنندراج ).