زودفهملغتنامه دهخدازودفهم . [ ف َ ] (نف مرکب ) تیزفهم . (آنندراج ). سریعالانتقال و آنکه به سرعت چیزی را درک نماید. (ناظم الاطباء). تیزهوش . تندفهم . زودیاب . سریعالانتقال . (فرهنگ فارسی معین ).
زودفهمیلغتنامه دهخدازودفهمی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) تیزهوشی . تندفهمی . سرعت انتقال . (فرهنگ فارسی معین ). سرعت انتقال و چالاکی در ادراک . (ناظم الاطباء).
زودفهمیلغتنامه دهخدازودفهمی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) تیزهوشی . تندفهمی . سرعت انتقال . (فرهنگ فارسی معین ). سرعت انتقال و چالاکی در ادراک . (ناظم الاطباء).
سخن رسلغتنامه دهخداسخن رس . [ س ُ خ َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) زودفهم . زیرک . با ادراک و با فراست . (ناظم الاطباء).
متردددیکشنری عربی به فارسیبيمناک , نگران , درک کننده , باهوش , زودفهم , دودل , مردد , درنگ کننده , تامل کننده , بي عزم , بي تصميم , دو دل
زودفهمیلغتنامه دهخدازودفهمی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) تیزهوشی . تندفهمی . سرعت انتقال . (فرهنگ فارسی معین ). سرعت انتقال و چالاکی در ادراک . (ناظم الاطباء).