زورفینلغتنامه دهخدازورفین . (اِ)بمعنی زرفین است و آن حلقه ای باشد که بر چارچوب در و صندوق و امثال آن زنند و زنجیر بر آن اندازند و قفل کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). زرفین . زلفین . (فرهنگ فارسی معین ) : هر کسی انگشت خود یک ره کند در زورفین .
زورفینفرهنگ فارسی عمید= زرفین: ◻︎ خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱: ۱۲۰).
زیرفینلغتنامه دهخدازیرفین . (اِ) زورفین . قفل . کلیدان در. (ناظم الاطباء). رجوع به زورفین و زرفین شود.
زولفینلغتنامه دهخدازولفین . (اِ) بمعنی زورفین است که زرفین در صندوق زر باشد. (برهان ).زورفین . (آنندراج ). زورفین . زرفین . (ناظم الاطباء). زرفین . رزه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مردم دانا نباشد دوست او یک روز بیش هر کسی انگشت خود یک ره کند در زولفین .<p c
زلفینفرهنگ فارسی معین(زُ) (اِ.) = زورفین . زُرúفین : 1 - حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند. 2 - زلف معشوق .
زوفلینلغتنامه دهخدازوفلین . (اِ) بمعنی زورفین که زرفین درخانه و صندوق باشد. (برهان ). بمعنی زوفرین است . (جهانگیری ). زفرین . زوفرین . زولفین . زورفین . رزه که چفت بدان افتد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مردم دانا نباشد دوستش یک روز بیش هر کسی انگشت خود یک ره کند
زرفنةلغتنامه دهخدازرفنة. [ زَ ف َ ن َ ] (ع مص ) همچو زنجیر ساختن : زرفن صدغه ؛ همچو زنجیر ساخت زلف را. مولده و مأخوذ است از زرفین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی است که عرب از زورفین و زولفین فارسی ، بمعنی رزه ٔ چفت کرده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)