زویجلغتنامه دهخدازویج . [ زَ ] (اِ) روده های پر از گوشت و پیه آگنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). روده هایی که با هم نوردند با پیه . (از اوبهی ). زونج و روده ٔ گوسپند آگنده از گوشت و پیه . (ناظم الاطباء). زویش . زیچک . نوعی از خوراک که از قطعات روده ٔ گاو یا گوسپند آکنده از پیه و گوشت تهیه کنند.
زویجفرهنگ فارسی معین(زَ) (اِ.) = زویش : نوعی خوراک که از قطعات رودة گاو یا گوسفند آکنده از پیه و گوشت تهیه کنند.
هستۀ زوج ـ زوجeven-even nucleusواژههای مصوب فرهنگستانهر هستهای که شمار پروتونها و نوترونهای آن هر دو زوج است
جوپیشلغتنامه دهخداجوپیش . (اِخ ) دهی جزء دهستان لفمجان بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . سکنه ٔ آن 272 تن . آب آن از کیاجو از سفیدرود و محصول آن برنج ، ابریشم ، صیفی و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی از طریق گلشتاجان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
جوجلغتنامه دهخداجوج . [ جو / ج َ / جُو ] (اِ) پارچه ٔ گوشت سرخی باشد که بر سر خروس است . (برهان ). پارچه ٔ گوشتی که بر سر خروس رسته بود. (شرفنامه ٔ منیری ). تاج خروس . || علامتی را نیز گویند که بر سر طاقها و ایوانها نصب کنند
جوزلغتنامه دهخداجوز. (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است . سکنه ٔ آن 622 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <spa
لکانهفرهنگ فارسی عمید۱. تکۀ رودۀ گاو یا گوسفند که آن را از گوشت سرخکرده یا پیه پر کرده باشند؛ زونج؛ زویج؛ زونج: ◻︎ چو خر بیخرد زآنی اکنون که آنگه / بهمزد دبستان خریدی لکانه (ناصرخسرو: ۴۱).۲. آلت تناسل مرد.
زونجلغتنامه دهخدازونج . [ زَ وَ / زِ وَ ] (اِ) عصیب و روده و مانند آن بود که فراهم نوردند گرد یا دراز. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 57). زونج و لکانه عصب بود. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ، ایضاً). روده های گوسفند باشد که با گوشت و پیه پ
تزویجلغتنامه دهخداتزویج . [ ت َ زْ ] (ع مص ) مرد را زن دادن وزن را شوی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از دهار) (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و زوجناهم بحور عین . (قرآن <span
تزویجفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازدواج، زناشویی، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ طلاق، جدایی ۲. جفت گرفتن، زناشویی کردن، همسر گرفتن ≠ طلاق دادن، جدا شدن