زیربالغتنامه دهخدازیربا. (اِ مرکب ) طعامی است . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از آش و طعامی است . (آنندراج ). نوعی از آش و طعام . (غیاث ). شوربا و نوعی از آش و زیره با. (ناظم الاطباء). زیرباج . (دهار). زیره با. زیرباج . آش زیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نهاد از برش ک
زیربایلغتنامه دهخدازیربای . (اِ مرکب ) نوعی از طعام که آش است . (غیاث ). زیربا. زیره با : پسر فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه بکار داشت ... دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست ، رویش برافروخت و گفت ... ترا از ترشیها و لبنیات
جرباءلغتنامه دهخداجرباء. [ ج ُ رُب ْ با ] (ع اِ) گریبان پیراهن . جِرِبّاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جرباءلغتنامه دهخداجرباء. [ ] (اِخ ) دختر قسامة. مادرزن حضرت امام حسن (ع ) و مادر اسحاق بن طلحه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
جرباءلغتنامه دهخداجرباء. [ ج َ ] (اِخ ) دختر عقیل بن علفة حارث مری . پدر وی از شاعران بزرگ دولت اموی بود و شعر نیکو میساخت و از اشراف و نجبای طائفه ٔ بنومرة بود که کسی را هم شأن و کفؤ خودنمیدانست چون نسب وی از هر دو سوی شریف بود و بزرگان قریش به مصاهرت با خانواده ٔ وی افتخار میکردند. و چون خ
زیرباذلغتنامه دهخدازیرباذ. [ رَ ] (اِخ ) زیرباد. جزیره ٔ زیراباذ. از نواحی فارس ... ابن سیران در تاریخ خود آرد: عبداﷲبن عماره صاحب جزیره ٔ زیرباذ که بیست و پنج سال پادشاهی کرده بود در سال 309 هَ . ق . درگذشت و پس از وی برادرش جعفربن حمزة شش ماه پادشاهی کرد و بد
زیربالالغتنامه دهخدازیربالا. (ص مرکب ) کنایه از دو چیز است اول معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). در شاهد زیر بمعنی درهم و آشفته و منقلب آمده است : مفسدان ملک ابومنصور را بر آن داشتند که این صاحب را و پسرش را ناگاه بکشت ، از سر جهالت و کودکی ، کار آن مملکت زیربالا شد و ب
زیربامداتلغتنامه دهخدازیربامدات . (اِخ ) دهی از دهستان لاشار است که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
زیربادلغتنامه دهخدازیرباد. (اِخ ) نام گنگباری (مجمعالجزایری ) در دریای آنتیل ، بر شمال ونه زوئلا مقابل برباد.و این نام در افسانه های ما مکرر آمده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام کشور و ملکی . (ناظم الاطباء).صاحب برهان قاطع در ذیل «ملاخ » آرد: نام جزیره ای است از جزایر زیرباد و اکنون به ملا
زیربایلغتنامه دهخدازیربای . (اِ مرکب ) نوعی از طعام که آش است . (غیاث ). زیربا. زیره با : پسر فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه بکار داشت ... دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست ، رویش برافروخت و گفت ... ترا از ترشیها و لبنیات
زیروالغتنامه دهخدازیروا. [ زیرْ ] (اِ مرکب ) نوعی از شوربا و آش و زیربا. (ناظم الاطباء). رجوع به زیربا و زیره با شود.
بافرهنگ فارسی عمیدآش: جوجهبا، ماستبا، زیرهبا، شوربا: ◻︎ کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما چو هست / مطبخ ما را بهجای زیربا تقصیربا (سنائی۲: ۵۶).
زیرباذلغتنامه دهخدازیرباذ. [ رَ ] (اِخ ) زیرباد. جزیره ٔ زیراباذ. از نواحی فارس ... ابن سیران در تاریخ خود آرد: عبداﷲبن عماره صاحب جزیره ٔ زیرباذ که بیست و پنج سال پادشاهی کرده بود در سال 309 هَ . ق . درگذشت و پس از وی برادرش جعفربن حمزة شش ماه پادشاهی کرد و بد
زیربالالغتنامه دهخدازیربالا. (ص مرکب ) کنایه از دو چیز است اول معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). در شاهد زیر بمعنی درهم و آشفته و منقلب آمده است : مفسدان ملک ابومنصور را بر آن داشتند که این صاحب را و پسرش را ناگاه بکشت ، از سر جهالت و کودکی ، کار آن مملکت زیربالا شد و ب
زیربامداتلغتنامه دهخدازیربامدات . (اِخ ) دهی از دهستان لاشار است که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
زیربادلغتنامه دهخدازیرباد. (اِخ ) نام گنگباری (مجمعالجزایری ) در دریای آنتیل ، بر شمال ونه زوئلا مقابل برباد.و این نام در افسانه های ما مکرر آمده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام کشور و ملکی . (ناظم الاطباء).صاحب برهان قاطع در ذیل «ملاخ » آرد: نام جزیره ای است از جزایر زیرباد و اکنون به ملا
زیربایلغتنامه دهخدازیربای . (اِ مرکب ) نوعی از طعام که آش است . (غیاث ). زیربا. زیره با : پسر فضل بر عادت آن شب از همه چیزها بخورد و زیربای معقد ساخته بودند همه بکار داشت ... دیگر روز جاثلیق بیامد و قاروره بخواست و بنگریست ، رویش برافروخت و گفت ... ترا از ترشیها و لبنیات