زیرتنگلغتنامه دهخدازیرتنگ . [ ت َ ] (اِ مرکب ) مقابل زبرتنگ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنگ ستور. (ناظم الاطباء) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبردزینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ . سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به زبرتنگ شو
زیرتنگ بیلغتنامه دهخدازیرتنگ بی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیجنوند است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زیرتنگ چمشکلغتنامه دهخدازیرتنگ چمشک . [ ت َ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زیرتنگ بیلغتنامه دهخدازیرتنگ بی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیجنوند است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زیرتنگ چمشکلغتنامه دهخدازیرتنگ چمشک . [ ت َ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زبرتنگلغتنامه دهخدازبرتنگ . [ زَ ب َ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم ) حیوان سواری و باری . (فرهنگ نظام ) : زیر و زبر شود دل خصم تو در نبردزینت چو بسته شد به زبرتنگ و
زیر و زبرلغتنامه دهخدازیر و زبر. [ رُ زَ ب َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) تحت و فوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ته و بالا. (ناظم الاطباء) : و آنچ او از زبر و زیر بود جسم بودنتوان گفت که خالق را زیر و زبر است . ناصرخسرو.چرخ را زیر و زبر نیست ب
زیرتنگ بیلغتنامه دهخدازیرتنگ بی . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیجنوند است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
زیرتنگ چمشکلغتنامه دهخدازیرتنگ چمشک . [ ت َ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه است که در بخش ملاوی شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).