زیروالغتنامه دهخدازیروا. [ زیرْ ] (اِ مرکب ) نوعی از شوربا و آش و زیربا. (ناظم الاطباء). رجوع به زیربا و زیره با شود.
زروحلغتنامه دهخدازروح . [ زَ وَ ] (ع اِ) پشته ٔ خرد یا پشته ٔ پهنا پست یا ریگ توده ٔ کج . زروحة. ج ، زراوح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زروعلغتنامه دهخدازروع . [ زُ ] (ع اِ)ج ِ زرع . (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). جمع زرع بالفتح . کشت و فرزند. (آنندراج ). کشت ها. کشت زارها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
زریوهلغتنامه دهخدازریوه . [ زَ ری وَ / وِ ] (اِ) بمعنی ناچیز گشتن ازخود باشد و آن را به عربی فنا فی اﷲ خوانند. (برهان ). بی خودی و بی خبری از خود. آشفتگی . پریشانی . (ناظم الاطباء). رجوع به زریو شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
زیروانلغتنامه دهخدازیروان . [ زیرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
زیروانلغتنامه دهخدازیروان . [ زیرْ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).