زیرپیراهنلغتنامه دهخدازیرپیراهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) زیرپیرهن . جامه ٔ نازکی که در زیر پیراهن و روی بدن پوشند. عرقگیر. (فرهنگ فارسی معین ). پیراهنی که زیر پیراهن پوشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زرگرانلغتنامه دهخدازرگران . [ زَ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوران است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 202 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زرگرانلغتنامه دهخدازرگران . [ زَ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زرگرانلغتنامه دهخدازرگران . [ زَ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رامجرد است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 273 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زرگرانلغتنامه دهخدازرگران . [ زَ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زریرانلغتنامه دهخدازریران . [ زَ ] (اِخ ) دهی است به بغداد، (منتهی الارب ). قریه ای میان حله و بغداد در غربی ایوان کسری ̍ که فرات مغرب و دجله مشرق آن را آبیاری کند. رجوع به یادگار زریران شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا شود.
زیرپیراهنیلغتنامه دهخدازیرپیراهنی . [ هََ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) زیرپیرهنی . زیرپیراهن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ).
زیرپوشلغتنامه دهخدازیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن . (فرهنگ فارسی معین ) : زیرپوش است مرا آتش و
رکابیفرهنگ فارسی معین(رِ) [ ع - فا. ] (ص نسب . اِ.) 1 - اسب یدک ، کتل . 2 - شمشیری که پهلوی اسب بندند؛ زیر رکابی . 3 - پیاله ، نعلبکی . 4 - طبقچه . 5 - سپاهی پیاده . 6 - سفره دار. 7 - ویژگی لباسی (اعم از پیراهن ، زیرپیراهن ، شلوار و مانند آن ) که با نوارهایی جلو و عقب آن ها را به هم وصل کنند. 8 - یکی از استخوان های ز
زیرپیراهنیلغتنامه دهخدازیرپیراهنی . [ هََ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) زیرپیرهنی . زیرپیراهن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ).