زیلولغتنامه دهخدازیلو. [ زی / زَ /زِ ] (اِ) پلاس و گلیم راگویند و آن را شطرنجی نیز خوانند. (برهان ). پلاس و گلیم و قالی را گویند و زیلوچه ، کوچک قالی و پلاس را گویند، مانند صندوق و صندوقچه . (انجمن آرا) (آنندراج ). گلیم را گو
زیلوفرهنگ فارسی عمیدنوعی فرش شبیه پلاس یا گلیم که از نخهای پنبهای با نقشهای رنگین بافته میشود؛ زیلوج.
زلولغتنامه دهخدازلو. [ زَ ] (اِ) نام کرمی است دراز که در آب پیدا شود و چون او را به عضوی بچسبانند خون را بمکد و آن را شلوک و دیوچه نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کرمی باشد سیاه رنگ چون بر اعضای آدمی بچسبانند خون را از آنجا بمکد. (برهان ). کرمی است که خون خورد و در هند، آنرا جونک خوانند. (آنندراج
زیگیلولغتنامه دهخدازیگیلو. (ص نسبی ) زگیلو. کسی که دارای زگیل است . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به زگیل و ماده ٔ قبل شود.
پزیلولغتنامه دهخداپزیلو. [ پ ِ ی ِل ْ ل ُ ] (اِخ ) جووانّی . آهنگساز ایتالیائی . مولد او به تارانت بسال 1741 م . و بسال 1816 م . درگذشته است .
زیلولةلغتنامه دهخدازیلولة. [ زَ ل َ ] (ع مص ) (از «زول »)جای گرفتن بمکان خود سپس آن برآمدن از جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زیلوچهلغتنامه دهخدازیلوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: زیلو + چه ، پسوند تصغیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پلاس و گلیم کوچک را گویند همچو بوق وبوقچه و صندوق و صندوقچه و امثال آن . (برهان ). مصغرزیلو. گلیم و پلاس کوچک . (ناظم الاطباء) :
زلیةلغتنامه دهخدازلیة. [ زِل ْ لی ی َ ] (ع اِ) زیلو. (دهار). گستردنی . معرب زیلو. ج ، زلالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زیلو شود.
زیلولةلغتنامه دهخدازیلولة. [ زَ ل َ ] (ع مص ) (از «زول »)جای گرفتن بمکان خود سپس آن برآمدن از جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زیلوچهلغتنامه دهخدازیلوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: زیلو + چه ، پسوند تصغیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پلاس و گلیم کوچک را گویند همچو بوق وبوقچه و صندوق و صندوقچه و امثال آن . (برهان ). مصغرزیلو. گلیم و پلاس کوچک . (ناظم الاطباء) :
پزیلولغتنامه دهخداپزیلو. [ پ ِ ی ِل ْ ل ُ ] (اِخ ) جووانّی . آهنگساز ایتالیائی . مولد او به تارانت بسال 1741 م . و بسال 1816 م . درگذشته است .