زجاءلغتنامه دهخدازجاء. [ زَ ] (ع مص ) آسان و استوار شدن کار. (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). روان گردیدن کار و آسان و راست و درست شدن و پاییدن . (آنندراج ). آسانی و استواری کار، و بدین معنی است زجاء در حدیث : «لاتزجو صلاة لایقراءبفاتحة الکتاب »؛ یعنی استوار و درست نمیشود نماز بدون خواندن سور
زجاءلغتنامه دهخدازجاء. [ زَج ْ جا ] (ع ص ) شترمرغ ماده ٔ درازگام . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترمرغ درازپا یا درازگام . (از جمهرة ج 3 ص 187). مؤنث اَزَج ّ. (از تاج العروس ) (از لسان ) (از متن اللغة) (از جم
زیزاءلغتنامه دهخدازیزاء. [ زَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند.بازار و برکه ٔ بزرگی هم دارد. (از معجم البلدان ).
زیزاءلغتنامه دهخدازیزاء. [ زی / زَ ] (ع اِ) زَیزی ̍. زازیة. زمین درشت . || پشته ٔ خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زیزاة و زیزاءة (بکسرهما) مثلُه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پر مرغ یا کرانه ٔ پر. ج ، زیازی . (منتهی الارب
جزاءلغتنامه دهخداجزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفایت کردن . (از منتهی الارب )
خط زیگزاگیswitchback trackواژههای مصوب فرهنگستانخط آهنی در مناطق کوهستانی پرفرازونشیب که برای کاستن از زاویۀ شیب، با تغییر جهتهای متناوب به کمک دوراههها، به شکل زیگزاگی در میآید؛ در این نوع خط لوکوموتیو گاه با هل دادن و گاه با کشش قطار را به حرکت درمیآورد
آذرخش زیگزاگیzigzag lightningواژههای مصوب فرهنگستانآذرخشی معمولی ناشی از تخلیۀ الکتریکی اَبربهزمین که آذرخشراه آن تک و خیلی نامنظم به نظر میرسد
اعتیاد زیگزاگیcross addictionواژههای مصوب فرهنگستاناعتیاد همزمان به چند ماده یا رفتار اعتیادی طی یک دورۀ واحد بهطوریکه هر بار یکی از آنها برجستهتر از بقیه است
چیدمان زیگزاگیzig-zag geometryواژههای مصوب فرهنگستاننوعی هندسۀ برداشت سهبعدی که در آن محل چشمهها، بین هر دو خط گیرندۀ مجاور، زیگزاگی تعیین میشود