ساخلولغتنامه دهخداساخلو. [ ل ُ ] (ترکی ، اِ) گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده وبحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. این کلمه ترکی است و فرهنگستان پادگان را بجای آن برگزیده است .
ساخلوفرهنگ فارسی معین( لُ) [ تر. ] (اِ.) پادگان ، گروهی سرباز که در یک مکان ساکن شوند و به محافظت آن بپردازند.
شخلولغتنامه دهخداشخلو. [ ش َ ](اِخ ) دهی از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. دارای 341 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن ابریشم و غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شیخلولغتنامه دهخداشیخلو. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو) است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شخلیلغتنامه دهخداشخلی . [ ش َ ] (اِ) سیخ گیاه و خار گیاه را گویند نه خار گل را. (برهان ). خار گیاه بود. (فرهنگ جهانگیری ) (سروری ). خار گیاه . (شرفنامه ٔ منیری ).