سادنلغتنامه دهخداسادن . [ دِ ] (ع ص ، اِ) چاکر بتخانه . (شرح قاموس ). خادم بتخانه .(اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ): سادن صنم ؛ خادم بت . || خادم کعبه . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خادم خانه ٔ کعبه . (مهذب الاسماء) (دهار). چاکر کعبه . (شرح قاموس
سایهآمیزیshade 2, shadingواژههای مصوب فرهنگستانآمیختن رنگبخشِ معمولاً تیره با یک رنگ برای ساخت رنگی که با رنگ اولیه کمی متفاوت است
مادۀ رنگآمیزیtinting colour, tinting colourant, tinter, stainer, shading colourواژههای مصوب فرهنگستانرنگدانۀ رنگدار آسیاشده در محیط سازگار با محملهای پوشرنگ که به مقدار نسبتاً کم به پوشرنگِ ازپیشآماده افزوده میشود تا رنگ آن را تغییر دهد
شادنلغتنامه دهخداشادن . [ دِ ] (ع اِ) آهوبره ٔ مستغنی از مادر. (منتهی الارب ). آهو بره ٔ بی نیاز شده از مادر که سرون برآورده باشد. (دهار).بچه ٔ آهو. (غیاث ). آهو بره ٔ سرو برآورده . آهوبره که سروی وی برآمده باشد. ج ، شَوادِن . (مهذب الاسماء).
سدنةلغتنامه دهخداسدنة. [ س َ دَ ن َ ] (ع اِ) دربانان و خادمان ، و این جمع سادن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): سدنه ٔ کعبه ؛ خادمان کعبه . (دهار). ج ِ سادِن . رجوع به سادن شود.- سدنه ٔ سبعه ؛ هفت خانه ضحاک ساخته بود هر یک بنام یکی از کواکب سبعه ٔ سیاره و هر یک از
ذومرحبلغتنامه دهخداذومرحب . [ م َ ح َ ] (اِخ ) مرحب نام بتی بوده است به حضرموت و سادن آنرا ذامرحب می گفتند.